علیمحمد باب
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
سید علیمحمد شیرازی (اول محرم 1235 هـ.ق - 28 شعبان 1266 هـ.ق) بازرگانی از شیراز، ایران بود که در سن 25 سالگی، ادعا کرد قائم موعود یا مهدی است. و سپس ادعا کرد که پیامبری جدید است و دینی تازه به نام بابی آورد. او شش سال بعد در تبریز به جوخه آتش سپرده شد. از القاب وی میتوان به «نقطه بیان» و «مبشر امرالله» و «سید ذکر» اشاره کرد.
فهرست مندرجات |
زندگی علیمحمد باب
سید علیمحمد شیرازی پسر میرزا رضای شیرازی مردی شیرازی بود. وی مدتی در بوشهر شاگرد تجارتخانه داییش بود. سپس برای ادامه تحصیل به کربلا رفت و به شاگردی سید کاظم رشتی از بزرگان شیخیه پرداخت. در آنجا با کینیاز دالگورکی منشی سفارت روسیه که ظاهراً مسلمان شده بود و برای تحصیل به کربلا آمده بود، آشنا شد. ظاهراً تحریکات و القائات این فرد در سید علیمحمد مؤثر افتاد و وی ابتدا خود را «سید ذکر» نامید و سپس در زمان محمد شاه و در 25 سالگی نخست خود را در پیوند با امام زمان خواند،اندکی پس از آن گفت من خود امام زمانم و آنگاه دینی تازه آورد.
در زمان اندکی از شکستهای خفت بار قاجاریان از روسیه میگذشت و به علت فقدان سیاست داخلی خارجی صحیح و ناتوانی شدید حکومت مردم ایران در وضعیت بسیار ناگواری به سر میبردند و انتظار ظهور منجی را میکشیدند؛ لذا به سرعت باب طرفداران بسیاری پیدا کرد. گروه بسیاری از مردم بدو گرویدند.از پیروانش میتوان از «زرین تاج» دختر ملاصالح برغانی قزوینی نام برد، که بعدها بابیها به او لقب «طاهره» و «قرةالعین» دادند. وی زنی باسواد و باذوق بود که اشعار پرشوری میسرود. وی همسر و دو فرزندش را رها کرد و به دنبال سید علیمحمد راه افتاد. او نخستین زنی است که در تاریخ نو ایران حجابش را کنار گذاشت و بابیها در «بدشت» گرگان با او شبها را به صبح آوردند، که شرح آن در کتب تاریخ بهائیان ثبت شده است.
با پیوستن برخی مردم به سید علیمحمد باب در بسیاری از شهرها جنگ و زد و خورد پدید آمد. ناچار وی را گرفتند و مدتی در شیراز و سپس در خانۀ «معتمدالدوله گرجی» حاکم اصفهان زندانی کردند. او شش ماه در آنجا کتابها و نامههایی نوشت و به اطراف و اکناف فرستاد. سپس وی را به ماکو فرستادند و در قلعه چریق زندانی کردند. وی در آنجا توبه نامهای به خط خود نوشت و از امام زمان بودن استعفا کرد و همه چیز را تکذیب نمود. سپس او را تبریز نزد ناصرالدین میرزای ولیعهد فرستادند.در تبریز محکمه ای به ریاست آیت الله ملا محمد مامقانی رئیس شیخیه و از شاگردان بارز سید کاظم رشتی وعده ی دیگری از بزرگان معتمدین و علمائ و درحضور ولیعهد ناصرالدین میرزا تشکیل و او به اتهام ارتداد محاکمه گردید. نهایتا پس از پرسش و پاسخ های متعدد آیت الله مامقانی او رابه علت پراکنده گویی و بی ارتباط بودن جواب هایش مجنون دانست و وی به اعدام محکوم نشد. [نیاز به ذکر منبع]
در زمان سلطنت ناصرالدین شاه و صدارت امیرکبیر بار دیگر جنبش بابیان بالا گرفت و گویا سید علیمحمد دوباره اقدام به تجدید دعوت نمود.[نیاز به ذکر منبع] امیرکبیر دستور داد در سال 1266 ه.ق. سید علیمحمد باب را در میدان مشق تبریز تیرباران کنند.
سرانجام پس از چند بار دستگیری و تبعید باب را در زمان ناصرالدین شاه تیرباران کردند.پیروانش سر به شورش برداشتند. و اقدام به ترور ناصرالدین شاه کردند. حکومت نیز در تهران اقدام به سرکوب آنها نمود، در تهران رفتاری ددمنشانه با بابیان کردند به گونهای که گروهی را شمع آجین کردند و برخی را پاره پاره کردند و بسیاری نیز به عثمانی گریختند.
پیروان سید علیمحمد باب خود را بابی میخواندند.
بهاییان و باب
پس از مرگ باب پیروانش که به «بابی» مشهور بودند به گرد جانشین رسمی او، فردی بنام میرزا یحیی نوری، مشهور به «صبح ازل» که به بغداد گریخته بود، جمع آمدند. پس از چندی، برادر بزرگتر یحیی بنام «میرزا حسینعلی نوری» که او هم از بابیان ایران بود، از ایران گریخته و به جمع بابیان بغداد تحت رهبری برادر کوچکتر خود پیوست. پس از گذشت چندین سال، حسینعلی ادعا کرد که هنگامی که در ایران میزیسته (یادزه سال قبل) خداوند در وجود او متجلی شده بوده و او از آنزمان میدانسته که دین واقعی خداوند بروی زمین را باید بگستراند. بنابراین حسینعلی دین بابی را به «پیشدرامدی (و یا بشارتی)» بر دین واقعی که بهائی باشد، تقلیل دارد، و عملا بابیگری را ملغی اعلام کرد. در نتیجه در میان بابیان بغداد (که تقریباً همه ایرانی بودند) دو دستگی پدید آمد. گروهی بابی باقی مانند و «صبح ازل» را کماکان رهبر واقعی جنبش دانستد و گروهی دیگر ادعای حسینعلی را (که به خودش عنوان «بهاءالله» را داده بود) پذیرفتند و گرد او آمدند. پس از جنگ و جدالهای سخت میان دو گروه سرانجام دولت عثمانی این دو گروه را از هم جدا کرد. پس از چند بار تبعید دو برادر به شهرهای مختلف عثمانی برای جداسازی «ازلیها» از «بهائیها»، نهایتا صبحازل به قبرس و بهاءالله به عکا (در فلسطین، که امروزه تخت اشغال صهیونیستها «اسرائیل» نامگذاری شده) تبعید شدند.
نکتهی بسیار در خود نگرش راجع به دین بهائی و ادعاهای حسینعلی نوری که بسیاری به آن آگاهی ندارند اینست که در باور بهائیان، حسینعلی نوری (بقول ایشان «حضرت بهاءالله») نه فقط پیامبری از خداوند است، بلکه او تجلی خداوند در قالبی بشری بود، و در واقع فرقی میان بهاءالله و خداوند نیست.
منابع
- دوانی، علی، مقدمه مهدی موعود(جلد سیزدهم بحارالانوار علامه مجلسی)، ناشر:دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و ششم:1373، صص صد و پنجاه تا صد و هفتاد و سه
- نوایی،عبدالحسین، فتنه باب