سرگئی آیزنشتاین
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
سرگئی میخایلویچ آیزنشتاین (1948-1898) کارگردان و تئوریسین سینمایی بود. او در شهر ریگای لاتویا, در یک خانوادهٔ یهودی از طبقهٔ متوسط به دنیا آمد.
[ویرایش] فیلمشناسی
به عنوان کارگردان:(ناقص)
اعتصاب(1924)
رزمناو پوتمکین(1925)
اکتبر (1928) (همچنین: ده روزی که دنیا را تکان داد)
الکساندر نوسکی(1938)
مکتب مونتاژ بی شک زادگاه مکتب مونتاژ شوروی است. عمر ساخت فیلمهای نمونهای در این مکتب بیش از شش سال طول نکشید ولی این دوره از آن جهت در تاریخ سینما قابل ذکر است که تلفیق و ترکیب نماها به عنوان مونتاژ اهمیت پیدا میکند. کلمهٔ "فرمالیسم" در سینما به موضوعات زیادی اطلاق شده است ولی این نام برای اولین بار بر روی همین مکتب مونتاژ گذاشته شد.
نگاهی به سینمای شوروی قبل از مکتب مونتاژ
1. سینمای شوروی در آن سالها سینمای خاص و ویژهای نبود. یک سری فیلمهای ملودرام که دارای ریتمی کند و عذاب آور بود، در شوروی تولید می شد که مناسب تماشاگر نبود.
2. خیلی از فیلمهای آن زمان اقتباش ادبی بودند. پدر سرگئی (1917) تصویر دوریان گری (1915)
3. خیلی از فیلمها به خاطر نبوغ بازیگران و بازی آنها در آن سالها مورد توجه بود.
- روسیه بازیگران بزرگی از همان سالهای اولیهٔ تاریخ سینما داشت و هیچ کشوری از نظر متدهای بازیگری تئاتر و سینما به پای آنها نمی رسد. بی جهت نیست که مدرسهٔ معروفبازیگری "اکتورز استودیو" که بازیگران بزرگی مثل مارلون براندو، آنتونی کوئین، جیمز دین، پل نیومن و ... را تربیت کرد، تعالیم بازیگری "استانیسلاوسکی" را محور آموزشهای خود قرار داد.
4. سال 1917 انقلاب سرخ (کمونیستی) پیروز میشود و استقرار حکومت تا 1919 ادامه می یابد.
5. با کنار رفتن تزارها و روی کار آمدن کمونیست ها، سینمای شوروی بلاتکلیف می ماند ولی لنین (رهبر کمونیست ها) همان اول با این جمله تکلیف همه را روشن میکند: "سینما در بین همهٔ هنرها و رسانهها برای ما و بقیهٔ هنرها برای دیگران !. ما از سینما خیلی استفاده خواهیم کرد."
6. سال 1919 کمیتهای از طرف دولت تشکیل میشود که نظارتی به ساخت و پخش فیلمها داشته باشد تا مغایرتی با اهداف کمونیستی نداشته باشد. جالب است که یکی از اعضای این گروه همسر لنین بود !.
7. اولین مدرسهٔ سینمایی جهان زیر نظر این کمیته تشکیل شد. اسم این مرکز "مدرسهٔ هنر سینما" بود.
8. سینماگران مجبور شدند فیلمهای تبلیغاتی برای سرخها و کمونیستها بسازند. در این بین عده ایی هم نپذیرفتند و از روسیه مهاجرت کردند.
9. کسانی که شروع به فیلم سازی کردند بطور آشکار گفتند که آنها جنبهٔ سرگرم کنندهٔ سینما را نمی خواهند و تصمیم دارند از طریق سینما کمونیسم را ترویج دهند
10. در این دوره عدهای از نظریه پردازان سینما به وجود آمدند که می گفتند: "سینما یعنی مونتاژ! "
مکتب مونتاژ (فرمالیسم) چگونه به وجود آمد ؟
برای آنکه چگونگی ظهور این مکتب را در شوروی بررسی کنیم، بهترین روش پیگیری فعالیتهای شخصیتهای اصلی این جریان است :
1. ژیگاورتف فیلمبردار و مستند ساز خبری بود. از طرف کمیته، مسئول بررسی فیلمهای مستند شد. او در حین بررسی فیلمهای مستند به نتیجهای رسید: ما از طریق فیلمهای داستانی نمیتوانیم به اهداف کمونیستی برسیم، بلکه باید از فیلمهای مستند خبری استفاده کنیم. وی معتقد بود حتی فیلمهای مستند نیز کافی نیست و باید فیلم، خبر نما و واقع نما باشد. بطوری که برای بیننده واقعی و مستند باشد. وی فیلمهای خبری-کمونیستی خود را با مونتاژ تزئین کرد: سینما - چشم * سینما - حقیقت * مردی با یک دوربین فیلمبرداری
2. سرگئی آیزنشتاین کار هنری را با کارگردانی تئاتر آغاز کرد. کارهای "گریفث" را بررسی کرد و مقالاتی راجع به او نوشت. وی معتقد بود باید طوری از مونتاژ استفاده کرد که صحنهها استعاره نداشته باشند و فقط عینیت را بیان کنند. وی می خواست با مونتاژ دلایل پیوند نماها را به تماشاگر بفهماند.
3. لف کوله شف فیلمساز، مدرس و تئوریسین مدرسهٔ دولتی هنر سینما بود.
4. وسوالد پودوفکین وی معتقد بود باید تلفیق تناها را بصورت منطق سینمایی انجام داد.
نظریهٔ پودوفکین: ترکیب نماهای جداگانه با هم یک نما را خلق میکند که باعث به وجود آمدن معنی میشود. این نظریه "تدوین بنیادی" نام گرفت.
آزمایش معروف کوله شف و پودوفکین
این استاد و شاگرد با هم دست به کار شدند تا نظریهٔ خود را ثابت کنند:
الف) نمایی ممتد و بصورت closeup به مدت چند دقیقه از موژوخین گرفته شد.
ب) سه نمای مختلف دیگر نیز گرفته شد: 1.بشقاب سوپ روی میز 2.تابوت حاوی نمای یک زن 3.دختر بچهای که با عروسک بازی میکند
ج) همهٔ این نماها به همان نمای ممتد موژوخین قطع شد. یعنی موژوخین+بشقاب+موژوخین+تابوت+...
پ) این شش پلان که در همهٔ آنها نمای موژوخین ثابت بود برای مردم نمایش داده شد.
ت) مردم با دیدن این فیلم گفتند موژوخین بازیگر بزرگی است! چون در هر صحنه، حالت مربوط به آن نما را گرفته است و این باعث خوشحالی کوله شف و پودوفکین شد.
اختلاف پودوفکین و آیزنشتاین
پودوفکین: نمایA + نمایB = نمای AB
آیزنشتاین: نمایA + نمایB = نمای C (مونتاژ دیالکتیک)
پودوفکین با اشاره به اینکه تکههای فیلم همان نقشی را برای فیلم ساز دارد که نتهای موسیقی برای آهنگ ساز گفت: «با در نظر گرفتن کار فیلم ساز متوجه می شویم که ماده خام فعال چیزی جز همان تکههای سلولویید که قسمتهای جداگانه رویداد از دیدگاههای مختلف روی آن ضبط شده است ،نیست. شکلهایی که روی پرده می افتد و نمایش سینمایی رویداد فیلم برداری شده را می سازد از همین تکهها به وجود میآید. از این رو دست مایه فیلم ساز از فرایندهای واقعی که در فضای واقعی و زمان واقعی رخ می دهند تشکیل نمیشود. بلکه از آن تکههای سلولویید تشکیل میشود که این فرایندها بر روی آن ضبط شده است. این سلولویید کاملاً تابع اراده کارگردانی است که تدوینش میکند. او میتواند در قالب هر نوع شکلی از فرم سینمایی همه وقفهها را حذف کند و بدینسان رویداد را تا بالاترین حد دلخواه خود در زمان متمرکز سازد .» همچنین آیزنشتاین گفت: «دستمایههای سینما از تکههای فیلم تشکیل میشود و روش ترکیت عبارت است از الحاق آنها به ترتیب خاصی که با نیروی خلاقه کشف شده است. هنر فیلم هنگام بازی هنرپیشه و فیلم برداری صحنههای مختلف شروع نمیشود این تازه تدارک دستمایه است. هنر فیلم از لحظهای شروع میشود که کارگردان شروع میکند به ترکیب و تلفیق تکههای مختلف فیلم ولی با تلفیق آنها به صورت ترکیت مختلفی با چند نوع ترکیب متفاوت نتیجههای گوناگونی بدست میآید» آیزنشتاین با تدوین دیالکتیک می خواست معنای سومی خلق کند. مثلاً می گفت که ما در یک نما چاقو و در یک نما قلب را نشان دهیم و از طریق این دو نما که به هم قطع میشود مفهوم سوگواری را به تما شاگر منتقل کنیم. آیزنشتاین اعتقاد به استعاره ادبیاتی داشت مثلاً فرض کنید کلمه «تیزهوش» از دو کلمه «تیز» و «هوش» تشکیل شده است در حالی که هر دو معنای مجزایی دارد که در ترکیب با یکدیگر معنای جدیدی را ایجاد میکند. او می خواست این موضوع را به سینما بکشاند. از فیلمهای نمونهای این مکتب میتوان به اعتصاب (۱۹۲۵)، رزمنا و پودمکین (۱۹۲۵)، اکتبر (۱۹۲۷) از آیزنشتاین و مادر (۱۹۲۶) از پودوفکین اشاره کرد.
در فیلمهای نمونهای این مکتب یک کاراکتر خاص زیاد مطرح نمیشود. معمولاً شخصیتهای داخلی فیلم بصورت جمعی و گروهی اند. به همین دلیل بیشتر از نابازیگرها در این فیلمها استفاده می شد. در سال ۱۹۳۰ وقتی استالین به جای لنین در رآس حکومت کمونیستها قرار گرفت، دستور داد فیلمهای عامه پسند ساخته شوند. به این ترتیب این مکتب در سال ۱۹۳۰ فروکش کرد و بعدها کارگردانان از این مکتب تآثیر گرفتند.
[ویرایش] کتابشناسی
به عنوان نویسنده:(ناقص)
فرم فیلم(1949)
یادداشتهای یک کارگردان فیلم(1959)
[ویرایش] جستارهای وابسته
- رزمناو پوتمکین