غوریان
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
غوریان سلسلهای از امرا هستند که از قدیم در نواحی صعب غور واقع در کوهستانهای مابین هرات و غزنه امارت داشتند و به ملوک شنسبانیه یا آلشنسب مشهور بودهاند، و به دو شعبهء اصلی منقسم میشدند: یکی از آن دو در غور سلطنت میکردند و پایتخت آنان فیروزکوه بود و دیگر طخارستان واقع در شمال غور که پایتخت ایشان بامیان بود، و آنان را غوریهء بامیان نیز میگفتند. علت اشتهار این دو سلسله به آلشنسب، انتساب آنان بشخصی است به نام شنسب که گویند در صدر اسلام میزیست و بر دست علیبن ابیطالب (ع) اسلام آورد. یکی از اعقاب شنسب به نام فولاد غوری معاصر ابومسلم خراسانی با او در بیرون راندن عمال بنیامیه از خراسان یاری کرد و بدین سبب او و برادرزادگانش همچنان در امارت خود باقی ماندند تا در عهد محمود سبکتکین امارت غور به محمد سوری رسید و او در عین ضبط ممالک غور به اطاعت محمود گردن نهاد، ولی گاه نیز از دادن خراج امتناع مینمود تا عاقبت منکوب و مقهور سلطان شد، و سلطان امارت غور را به پسرش ابوعلی سپرد، لیکن او در دورهء مسعود مغلوب پسرعم خود عباسبن شیث که مردی فاضل و منجمی ماهر بود، شد و از امارت خلع گردید. عباس خود به دست سلطان ابراهیمبن مسعود غزنوی از سلطنت خلع و پسرش محمد جانشین او شد، و بعد از وی حسنبن عباس و علاءالدین حسینبن حسن (حسین) به حکومت غور رسیدند. در سال ۵۴۷ ه. ق. میان علاءالدین حسینبن حسن معروف به جهانسوز پادشاه فیروزکوه و سنجر جنگی درگرفت. علت آن بود که علاءالدین بر اثر قدرتی که حاصل کرده بود، به ممالک اطراف دست انداخت و هرات و بلخ را متصرف شد. بعد از وقوع جنگ میان او و سنجر، شکست در سپاه حسین افتاد و او خود اسیر گردید و بخدمت سلطان برده شد. سنجر از او پرسید: اگر من به دست تو اسیر میشدم چه میکردی؟ حسین، زنجیری سیمین از جیب بیرون آورد و گفت: ترا با این زنجیر مقید میکردم و به فیروزکوه میبردم. سلطان او را بخشید و به غور بازفرستاد. علاءالدین حسین پس از چندی بر غزنه تاخت و بهرامشاه را از آن بیرون راند و آن را به تصرف آورد و با مردم سختگیریهای بسیار کرد، و برادر خود سیفالدین را حکومت غزنه داد و او را گفت که با مردمان به نیکی رفتار کند. اهل غزنه آنقدر صبر کردند تا زمستان درآمد و راههای غور بسته شد، آنگاه نامه به بهرامشاه نوشتند و او را به شهر خواندند و سیفالدین را به قتل آوردند. علاءالدین حسین در سال ۵۵۶ ه. ق. در عهد خسروشاهبن بهرامشاه به خونخواهی برادر به غزنین تاخت و سه روز آن را غارت کرد، و از همهء کسانی که در اسارت برادر او و مصلوب ساختن وی شرکت داشتند، و حتی از زنانی که به تغنی اشعاری در هجو برادرش متهم بودند، به فجیعترین وضعی انتقام گرفت، و بسیاری از مردم غزنین را با خود به فیروزکوه برد و بر خود لقب سلطان معظم نهاد و بر رسم سلاطین سلجوقی و ترک برای خود چتر شاهی ترتیب داد. چندی بعد از علاءالدین یکی از برادرزادگانش به نام غیاثالدینبن سام سلطنت یافت. از خوشبختیهای این پادشاه مشهور آن بود که برادری شجاع و جنگاور و وفادار داشت بنام شهابالدین محمدبن سام که غیاثالدین بسیاری از فتوحات خود را مرهون او بوده است. در آغاز عهد غیاثالدین، غزان استیلا یافته، غزنه را در دست گرفته بودند و حکومت غوریان را از رونق انداخته بودند تا عاقبت غیاثالدین برادر خود شهابالدین را به جنگ غزان فرستاد، و او بعد از جنگ سخت غزنه را در سال ۵۶۹ ه. ق. از چنگ آن قوم بیرون آورد، و سپس به بسط فتوحات خود از حدود کرمان تا ولایت سند پرداخت و در سال ۵۷۹ ه. ق. تا لاهور پیش رفت و آن را محاصره و تصرف کرد، و سلطنت غزنویان را منقرض ساخت، و پس از آن بر هرات تاخت و آن را از چنگ ترکان سنجری بیرون آورد، و بعضی دیگر از بلاد خراسان را نیز بر متصرفات غوریان افزود، و باز به هند روی نهاد، و در آنجا به فتوحات پیاپی موفق شد و ولایت شمال آن سرزمین را یکایک تسخیر کرد و بسیاری از هندوان را به اسلام آورد. بر اثر فتوحات شهابالدین دامنهء ممالک غوریان وسعت یافت، چنانکه بقول منهاج سراج: «از مشرق هندوستان و از سرحد چین و ماچین تا در عراق و از آب جیحون و خراسان تا کنار دریا و هرمز خطبه به اسم مبارک این پادشاه (یعنی غیاثالدین محمد) تزیین یافت. بعد از فوت غیاثالدین در ۵۹۹ ه. ق. برادرش شهابالدین محمد با لقب معزالدین بر جای او نشست. از وقایع عمدهء دورهء سلطنت وی جنگی میان غوریان و خوارزمیان است که به شکست غوریان تمام شد، و سلطان غور در فکر جبران این شکست بود که در سال ۶۰۲ ه. ق. به دست یکی از فدائیان ملاحده به زخم کارد از پای درآمد. کمال وسعت و قدرت دولت غور در عهد غیاثالدین و شهابالدین (معزالدین) بود، و بعد از قتل معزالدین، از دورهء سلطنت غیاثالدین محمودبن غیاثالدین محمد تجزیهء ممالک غور آغاز شد، چنانکه قطبالدین ایبک در دهلی و ناصرالدین قباجه در سند کوس استقلال زدند، و بتدریج قدرت سلاطین غور منحصر به ناحیهء غور و قسمتی از افغانستان و خراسان شد. تسلط خوارزمشاهیان نیز آنی سلاطین غور را آسوده نمیگذاشت، چنانکه غیاثالدین محمود را در سال ۶۰۷ ه. ق. در بستر خواب کشتند و پسر چهاردهسالهاش سام و برادرش را که از بیم خوارزمیان به غزنین گریخته بودند اسیر کردند و بخوارزم بردند، و علاءالدین اتسز پسر علاءالدین جهانسوز از جانب خوارزمشاه تا سال ۶۱۱ ه. ق. در فیروزکوه حکومت راند، و در این سال میان او و تاجالدین یلدوز حاکم غزنین جنگی درگرفت که به قتل علاءالدین اتسز پایان یافت. شعبهء سلاطین بامیان را هم که بهوسیلهء ملک فخرالدین مسعود عم غیاثالدین محمدبن سام شروع شده بود، در عهد جلالالدین علیبن سام دور به نهایت رسید، و محمد خوارزمشاه در سال ۶۰۹ هنگامی که در ماوراءالنهر بود ناگهان بر سر وی تاخت و او را از میان برد. ملوک غور مانند سایر ملوک ایرانینژاد در فتوحات خود بیم و اضطرابی را که پادشاهان ترکنژاد این عهد معمو در دلها میافکندند ایجاد نمیکردند، و غالباً مردمی عادل و نیکوسیرت بودند و دربار آنان بیشتر به شاعران بزرگ مزین بود. نظامی عروضی که خود از پروردگان این دستگاه بود از شاعران بزرگ آلشنسب اینان را میشمارد: ابوالقاسم رفیعی، ابوبکر جوهری و علی صونی. بر رویهم اشتغال سلاطین غور در مدت توسعهء ممالک، و ضعف و تباهی حال آنان در اواخر ایام مجال پرداختن به امور علمی و ادبی را چنانکه باید نمیداد، خاصه که در عهد قدرت آنان نیز مساعد با احوال علم نبود. از میان سلاطین غوری برخی شعر میسرودهاند و از آنجمله ابیات متعددی از علاءالدین حسین در طبقات ناصری نقل شده است.
ممالک غوریه: سلاطین غور خاصه معزالدین محمدبن سام به رسم همهء سلاطین روزگار در دستگاه خود عدهای غلام ترک داشتند که در زمرهء سپاهیان خدمت میکردند و از میان آنان بعضی به امارت و قدرت میرسیدند. معزالدین محمدبن سام از غلامان فراوان خود گروهی را بمراتب عالی رسانیده، فرماندهی دستههایی از سپاهیان خود را بدانان داده بود و همین امر مقدمهء ضعف و سقوط سریع حکومت غوریان بعد از وفات او گردید، چنانکه هنوز چندی از قتل معزالدین نگذشته بود که هنگام حمل جنازهء او به غزنین ملوک و امراء ترک که موالی سلطان غازی بودند و مرقد سلطان را با خزانهء فاخر از دست امرا و ملوک به قهر بستدند و در قبض آوردند، و چندی پس از جلوس علاءالدین محمودبن محمدبن سام امرای ترک که در حضرت غزنین بودند بخدمت ملک تاجالدین یلدوز مکتوبات در قلم آوردند بجانب کرمان، و استدعا نمودند، و او از طرف کرمان عزیمت مصمم کرد و چون به حوالی شهر رسید، سلطان علاءالدین استعداد مصاف کرد، چون مصاف راست شد امراء ترک از طرفین با هم موافقت نمودند و علاءالدین منهزم گشت و او و جملهء ملوک شنسبانی که در موافقت او بودند گرفتار آمدند. این غلامان ترک بسرعت شاهزادگان غوری را از غزنین بیرون راندند و خود بر قسمتهای جنوبی ممالک غوری فرمانروایی یافتند. از عجایب آن است که این غلامان امارت یافته برای آنکه تصرفات بیوجه خود را مشروع نشان دهند، برای خود عنوان فرزندی معزالدین محمدبن سام را ترتیب دادند و گویا روایتی هم از او جعل کردند که عین آن را از طبقات ناصری نقل میکنیم: «یکی از مقربان حضرت سلطنت او (یعنی معزالدین محمدبن سام) جرأتی نمود و عرضه داشت چون تو پادشاهی را که در بسیط ممالک در علو شأن هیچ پادشاهی همتا نیست، پسران بایستی دولت ترا، تا هر یک از ایشان وارث مملکتی بودندی از ممالک گیتی، و بعد از انقراض عهد این سلطنت ملک در این خاندان باقی ماندی، بر لفظ مبارک آن پادشاه طاب ثراه رفت که دیگر سلاطین را یک فرزند و یا دو فرزند باشد مرا چندین هزار فرزند است، یعنی بندگان ترک، که مملکت من میراث ایشان خواهد بود. بعد از من خطبهء ممالک به اسم من نگاه خواهند داشت، و همچنان که بود بر لفظ آن پادشاه غازی رفت، بعد از او کل ممالک هندوستان را تا بغایت که تحریر این سطور است، سنهء ثمان و خمسین و ستمائهء محافظت نمودندی». از جملهء این «فرزندان» تاجالدین یلدوز مرتبهء دامادی سلطان معزالدین محمد داشت و قطبالدین ایبک داماد تاجالدین یلدوز بود و شمسالدین التتمش و ناصرالدین قباجه دو دختر قطبالدین ایبک را در حبالهء نکاح داشتند. تاجالدین یلدوز بعد از معزالدین محمد چندی برای تشکیل سلطنت خاص خود کوشید، لیکن پس از جنگهای متعدد که با مدعیان امارت کرد عاقبت از جلو حملهء سلطان محمد خوارزمشاه بجانب بدوان هند گریخت و در جنگی که میان او و شمسالدین التتمش روی داد اسیر و مقتول شد. قطبالدین ایبک نیز چندگاهی حکومت غزنین را به دست گرفت، لیکن از تاجالدین یلدوز شکست یافت و به هند گریخت. ایبک از غلامانی بود که سلطان معزالدین از تجار خراسانی در غزنین خریده، و بر اثر لیاقتی که در او مشاهده کرده بود به مقامات عالی رسانید و چند فتح از فتوحات معزالدین بر دست همین غلام برآمد، و او بعد از فوت معزالدین محمد در عهد سلطنت غیاثالدین محمود چتر و لقب سلطانی از پادشاه غوری یافت و در سال ۶۰۲ ه. ق. در لاهور بر تخت سلطنت جلوس کرد و در سال ۶۰۷ ه. ق. درگذشت، و مدت سلطنت او با چتر و سکه و خطبه چهار سال و کسری بود. بعد از فوت قطبالدین ایبک ممالک هند میان چهار تن از ممالیک غوری تقسیم شد و بدین ترتیب سند را ناصرالدین قباجه در تصرف آورد، و دهلی به شمسالدین التتمش رسید، و ممالک لکهنوتی به ملوک خلج رسید، و لاهور گاه در تصرف ناصرالدین قباجه و گاه در تملک تاجالدین یلدوز و زمانی در تملک شمسالدین التتمش بود. ناصرالدین قباجه از بندگان معزالدین محمد بود که بعد از کسب شهرت و امارت به دامادی ملک قطبالدین ایبک رسید و بعد از آن مولتان و ولایت سند را تا لب دریا در تصرف آورد، و پس از آن چندی در توسعهء متصرفات خود کوشید، و هنگام حملهء مغول به مولتان و محاصرهء آن در سال ۶۲۱ ه. ق. مقاومت مردانه کرد، و عاقبت پس از بیستودو سال امارت در سال ۶۲۴ ه. ق. بعد از شکستهایی که از شمسالدین التتمش یافت خود را غرق کرد، و مدت حکومت او به پایان رسید. شمسالدین التتمش که با عنوان سلطان حکومتی قوی در هندوستان ایجاد کرد، هم از بندگان ترک بود که نخست او را از ترکستان به بخارا بردند و به خاندان صدر جهان فروختند و بعد از آن که چند بار به معرض خرید و فروش درآمد در دهلی به قطبالدین ایبک فروخته شد و داستان فروختن او به قطبالدین ایبک خود شرح مفصل دارد که منهاج سراج در طبقات ناصری بتمامی آورده است. التتمش بعد از وصول به مقامات مهم لشکری و اظهار جلادت و شجاعت معتوق شد و در زمرهء احرار درآمد، و بعد از فوت قطبالدین ایبک در سال ۶۰۷ ه. ق. بر تخت امارت دهلی نشست، و سپس با تاختهایی که بر امرا و ممالیک اطراف برد، متصرفات خود را توسعه داد و بسیاری از ملوک و امرا را از میان برد و یا مطیع و منقاد خود ساخت، و از خلیفه فرمان سلطنت گرفت و تا سال ۶۳۳ ه. ق. به کامرانی سلطنت کرد و سلسلهای را به نام سلسلهء شمسیه بوجود آورد که تا سال ۶۸۶ ه. ق. حکمروایی داشتند. تشکیل حکومتهای ممالیک هند و سلسلهء امرای خلجی که در همین اوان اتفاق افتاد، مصادف بود با آشوبهای خراسان از دست خوارزمیان و حملات مغول و ویرانی ماوراءالنهر و خراسان، و به همین سبب بسیاری از اهل علم و ادب که روی قرار در اوطان خود نداشتند به هندوستان گریختند، و در خدمت ممالیک پذیرفته شدند و در نتیجه از آغاز قرن هفتم هجری به بعد هند یکی از مراکز مهم زبان و ادب فارسی شد.
نامهای ملوک و حکام غور بشرح زیر است:
غوریان یا شنسبانیان (افغانستان و هندوستان)
الف – غوریان فیروزکوه و غزنه (شاخهء اصلی):
۱– عزالدین حسینبن حسنبن محمد۴۹۳
۲– قطبالدین محمد (در فیروزکوه، متوفی بسال ۵۴۱).
در حدود سال ۵۴۰. سیفالدین سوری (در غزنه – متوفی به سال ۵۴۳). بهاءالدین سام (در فیروزکوه از ۵۴۳ تا ۵۴۴).
۳– علاءالدین حسین جهانسوز (غور، سپس غزنه و فیروزکوه).۵۴۴
۴– سیفالدین محمدبن حسین (فیروزکوه، متوفی به سال ۵۵۸).۵۵۶
غیاثالدین محمدبن سام (در غور)
شهابالدین محمد غوریبن سام (غزنه)
۵– غیاثالدین محمدبن سام (متوفی به هرات بسال ۵۹۹).۵۵۸
شهابالدین، سپس معزالدین (عامل سابق غزنه).
۶– معزالدین محمد غوریبن سام (متوفی بسال ۶۰۲).۵۹۹
علاءالدین محمدبن شجاعالدین علی (در غور).
ممالک چهارگانه علاءالدین محمد که ایران را میان خود تقسیم کردند و هر کدام از ایشان لقب «معزی» گرفتند، به اسامی زیر:
الف – قطبالدین ایبک (در لاهور پس از آن در دهلی از ۶۰۲ تا ۶۰۷).
ب – تاجالدین ییلدز (در غزنه از ۶۰۲ تا ۶۱۱/ ۶۱۲/ ۶۱۳).
ج – ناصرالدین قباجه (در سند و ملتان و اوج از ۶۰۲ تا ۶۲۴).
د – بختیار محمد خلجی (در لکهنوتی).
۷– غیاثالدین محمودبن محمدبن سام (در غور مقتول به سال ۶۰۹).۶۰۲
۸– بهاءالدین سامبن محمودصفر ۶۰۹
۹– علاءالدین اتسزبن حسین، (سلطان اسما، عامل خوارزمشاه).۶۱۰
۱۰– علاءالدین یا ضیاءالدین محمدبن شجاعالدین علی ۶۱۱ (سلطان اسما، عامل اتسز خوارزمشاه تا ۶۱۲).
ب – غوریان بامیان و طخارستان:
۱– فخرالدین مسعودبن حسین (برادرزادگان وی او را معزول کردند).۵۴۰
۲– شمسالدین محمدبن مسعود۵۵۸
۳– بهاءالدین سامبن محمد۵۸۸
۴– جلالالدین علیبن سام (مقتول به دست خوارزمشاه – ۶۱۲).۶۰۲
حکام غور
سیفالدین حسن قرلغ (والی از جانب جلالالدین منکبرنی)حدود ۶۲۱
ناصرالدین محمدبن حسن قرلغ (متوفی در حدود ۶۵۸).۶۴۷
غوریان مالوه: مالوه به فتح واو یکی از قدیمترین دولتهای طایفهء رجپوت است. پایتخت اسلامی آن در شهر مَندو قرار داشت که آن را هوشنگ غوری ساخته بود. از ملوک مسلمان دو سلسله یکی بعد از دیگری در مالوه سلطنت کردهاند: غوریان و خلجیان. سلسلهء نخستین را دلاورخان غوری از حکام سلاطین دهلی تشکیل داد و شامل او و پسر و نوادهء وی بیش نیست. اینک اسامی آنان:
دلاورخان غوری۸۰۴
هوشنگ البخانبن دلاور۸۰۸
محمد غزنی خانبن هوشنگ۸۳۸
[ویرایش] منبع
- طبقات سلاطین اسلام تألیف لینپول
- طبقات ناصری ج ۱
- چهارمقاله چ لیدن
- تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا ج