آلبر کامو
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آلبـِر کامو (زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ - درگذشتهٔ ۴ ژانویه ۱۹۶۰). نویسندهٔ مشهور فرانسویتبار و خالق کتاب بیگانه.
فهرست مندرجات |
[ویرایش] تولد و کودکی
آلبر کامو در ۷ نوامبر ۱۹۱۳ در دهکدهای کوچک در الجزایر به دنیا آمد. پدرش «لوسین کامو» یک سال بعد از به دنیا آمدن او در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد و از آن به بعد آلبر همراه با مادرش (که اصالتاً اسپانیایی بود) به خانهٔ مادر مادریاش در الجزیره میرود. خانوادهٔ کامو جزو آن دسته از مهاجرانی بودند که از فرانسه برای گرفتن زمین و کشاورزی به الجزایر آمده بودند.
کودکی کامو در یک زندگی فقیرانهٔ طبقهٔ کارگری سپری شد. او به موجب پافشاری «لوئی ژرمن» معلم مدرسه ابتداییاش بود که توانست تحصیلات متوسطه را ادامه دهد.
[ویرایش] جوانی و خبرنگاری
کامو در طی سالهای ۳۰-۱۹۲۸ دروازبان تیم دانشگاه الجزیره بود اما با تشخیص اولین آثار سل در ۱۹۳۰ او تبدیل به یک تماشاچی فوتبال شد.
در سال ۱۹۳۴ به حزب کمونیست پیوست که در آن وظیفهٔ عضوگیری از میان پرولتاریای عرب را بر عهده داشت. البته عموم نگرانی کامو و دلیل پیوستن او به این حزب، احتمالاً در مورد اتفاقات آن زمان اسپانیا بودهاست تا گرایش سیاسی به نظریههای لنین-مارکسیستی. بعدها این حزب، کامو را به عنوان یک تروتسکیست به شیوهای نمایشی محکوم و از حزب اخراج کرد (۱۹۳۶).
لیسانس فلسفه را در سال ۱۹۳۵ گرفت در ماه مه سال ۱۹۳۶ پایاننامه خود را دربارهٔ فلوطین ارائه داد.
او در سال ۱۹۳۸ در روزنامهٔ تازه تأسیس الجزایر جمهوریخواه به عنوان خبرنگار آغاز به کار کرد. او تمام مقالههای خود را به صورت اول شخص مینوشت که تا آن زمان در شیوهٔ گزارشگری فرانسوی متداول نبود.
در سال ۱۹۳۹، مجموعه مقالاتی به عنوان «فقر قبیله» منتشر کرد.
[ویرایش] ازدواج
در ۱۹۳۴ با «سیمونهای» ازدواج کرد که معتاد به مورفین بود. ازدواج آنها یک سال بعد در اثر خیانت سیمون خاتمه یافت. در ۱۹۴۰ با «فرانسین فور» ازدواج کرد.
[ویرایش] میانسالی و ترک الجزایر
با نزدیکتر شدن جنگ جهانی دوم، کامو به عنوان سرباز داوطلب شد، اما به دلیل بیماری سل او را نپذیرفتند. او در این زمان سردبیر روزنامهٔ عصر جمهوری شده بود که در ژانویهٔ سال ۱۹۴۰ دستگاه سانسور الجزایر آن را تعطیل کرد. در مارس همان سال فرماندار الجزیره، آلبر کامو را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی معرفی کرد و به او پیشنهاد کرد که شهر را ترک کند. در این هنگام کامو به پاریس رفت.
او کار خود را در روزنامهٔ عصر پاریس شروع کرد بعدها برای دوری از ارتش نازی به همراه دیگر کارمندان روزنامه، ابتدا به شهر کلرمون فران و سپس به شهر غربی بوردو نقل مکان کرد.
در ۱۹۲۴ کامو، رُمان بیگانه و مجموعه مقالات فلسفی خود تحت عنوان افسانه سیزیوف را منتشر کرد.
نمایشنامهٔ کالیگولا را در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسانید. او این نمایشنامه را تا اواخر دههٔ پنجاه بارها بازنویسی و ویرایش کرد. در سال ۱۹۴۳ کامو کتابی را به نام نامههایی به یک دوست آلمانی نیز به صورت مخفیانه به چاپ رسانید.
[ویرایش] فعالیت بر علیه نازیسم و پایان جنگ
در ۱۹ دسامبر ۱۹۴۱ کامو اعدام «گابریل پری» را شاهد بود که این واقعه به قول خودش موجب متبلور شدن حس شورش علیه آلمانها در او شد. او در سال ۱۹۴۲ عضو گروه مقاومت فرانسوی به نام نبرد شد و در اکتبر ۱۹۴۳ به کمک دیگر اعضای گروه شروع به فعالیت روزنامهنگاری زیرزمینی پرداخت. وی در این گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا شد. او یکبار هنگامی که سرمقالهٔ روزنامهٔ نبرد را به همراه داشت در یک بازرسی خیابانی دستگیر شد.
در سالهای پس از جنگ کامو به دار و دستهٔ ژان پل سارتر و سیمون دوبوار در کافهٔ «فلور» در بلوار «سن ژرمن» پاریس پیوست. کامو بعد از جنگ سفری به ایالات متحده داشت تا در آنجا در مورد اگزیستنسیالیسم سخنرانی کند.
رمان طاعون نیز در سال ۱۹۴۷ به چاپ رسید که در زمان خود پرفروشترین کتاب فرانسه شد.
در سال ۱۹۴۷ کامو از روزنامهٔ نبرد بیرون آمد.
نمایشنامهٔ عادلها را در سال ۱۹۴۹ منتشر ساخت و اثر فلسفی خود به نام شورشی را نیز درسال ۱۹۵۱ به چاپ رساند.
در سال ۱۹۵۲ مشاجراتی بین کامو و سارتر بعد از نوشتن مقالهای علیه کامو در مجلهای که سارتر سردبیر آن بود شروع شد.
در ۱۹۵۲ از کار خود در یونسکو استعفا داد زیرا سازمان ملل عضویت اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو را قبول کرده بود. در ۱۹۵۳ کامو یکی از معدود شخصیتهای چپ بود که شکستن اعتصاب کارگران آلمان شرقی را مورد اعتراض قرار داد.
[ویرایش] فعالیتهایی برای الجزایر
در اوایل سال ۱۹۵۴ بمبگذاریهای گستردهای از جانب جبههٔ آزادیبخش ملی در الجزایر رخ داد. کامو تا پایان عمر خود مخالف استقلال الجزایر و اخراج الجزایریهای فرانسویتبار بود ولی در عین حال هیچگاه از گفتگو در مورد فقدان حقوق مسلمانان دست برنداشت.
در ۱۹۵۵ کامو مشغول نوشتن در روزنامه اکسپرس شد. او در طول هشت ماه ۳۵ مقاله تحت عنوان الجزایر پاره پاره نوشت.
در ژانویهٔ ۱۹۵۶ کامو برگزاری یک گردهمایی عمومی در الجزایر را عهدهدار شد که این گردهمایی مورد مخالفت شدید دو طرف مناقشه، جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و مسلمانان قصبه، قرار گرفت.
کامو در آخرین مقالهای که در مورد الجزایر نوشت تلاش کرد از گونهای فدراسیون متشکل از فرهنگهای مختلف بر مبنای مدل سوئیس برای الجزایر دفاع کند که این نیز با مخالفت شدید طرفین دعوا روبرو شد.
از آن به بعد کامو به خلق آثار ادبی پرداخت و داستانهایی کوتاه که مربوط به الجزایر بودند را منتشر ساخت. او در عین حال به تئاتر پرداخت. دو نمایشنامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام فاکنر و جنزدگان اثر فیودور داستایوسکی از کارهای کامو در تئاتر بود که با استقبال زیادی روبرو شدند.
سقوط در سال ۱۹۵۶ به رشتهٔ تحریر درآمد.
در سال ۱۹۵۷ جایزهٔ نوبل ادبیات را دریافت کرد. او از نظر جوانی دومین نویسندهای بود که تا آن روز جایزه نوبل را گرفتهاند.
[ویرایش] مرگ
بعد از ظهر چهارم ژانویه ۱۹۶۰ در ۲۴ کیلومتری شهر سانس در بزرگراه RN۵ حاشیهٔ دهکدهٔ پتیویل نزدیک مونتهرو یک خودرو فاسل-وگا از جاده منحرف میشود و به درختی میکوبد و تکه تکه میشود. آلبر کامو در صندلی عقب خودرو نشسته بود. اودر این سفر همراه خانوادهٔ دوست ناشرش میشل گالیمار بود.
[ویرایش] زندگی ادبی کامو
در دوران جنگ کامو به عضویت سلول مقاوت فرانسه پیوست، و در آنجا بود که یک روزنامه زیرزمینی موسوم به مبارزه را به چاپ میرساند. این گروه بر علیه نازیها مطلب مینوشت، و کاموس در آن لقب Beauchard گرفت. کامو در سال ۱۹۴۳ به عنوان ویراستار روزنامه انتخاب شد، و هنگامی که پاریس به دست متقین آزاد شد و گزارش آخرین نبردها را میداد. نهایتا وی در سال ۱۹۴۷ هنگامی که روزنامه به صورت تجاری درآمده بود از «مبارزه» کنار کشید. در همین دوران بود که کامو با ژان پل سارتر فیلسوف و نویسنده بنام فرانسوی آشنا شد. بعد از جنگ کامو یکی از دوستان سارتر شد و در پاتوق دوستان وی که Café de Flore نام داشت و در بولوار سن جرمن پاریس قرار داشت مکررا رفت و آمد میکرد. کامو همچنین به ایالات متحده آمریکا سفر کرد تا در مورد وجودگرایی فیلسوفان فرانسوی سخنرانی کند. هر چند او گرایشهای چپ گرایانه داشت ولی به شدت به انتقاد از فلسفه و دکترین کمونیسم پرداخت و همین امر باعث فاصله گرفتن رفقای کمونیست وی از او شد و با گذشت زمان از سارتر هم فاصله گرفت. در ۱۹۴۹ بیماری سل او عود کرد و این باعث شد که دو سال را در انزوا زندگی کند. در ۱۹۵۱ The Rebel را منتشر کرد که در حقیقت تحلیل فلسفی شورش و اغتشاش و سرکشی و در معنای وسیع تر انقلاب بود که نشانه آشکار رد کمونیسم از سوی وی بود. این کتاب موجب آشفته شدن دوستان و هم قطاران و معاصران کامو جدایی نهایی وی از سارتر شد. پذیرش و قبول سخت کتاب یا به قول دیگر عدم پذیرش آن موجب نا امیدی کامو شد و بعد به جای آن به ترجمه نمایش نامهها روی آورد. سهم و کمک برجسته کامو به فلسفه، در عقاید وی به پوچی متبلور شد هیچ انگاری. پوچی نتیجه میل داشتن انسانها به روشنی، نظم وترتیب و مفهوم و معنا داشتن در داخل یک دنیا و شرایطی که هیچ کدام را فراهم نمیکند، شرایطی که وی در کتاب The Myth of Sisyphus از آنها گفتهاست و آنها را در کتابهای دیگر خود نیز انعکاس دادهاست. عدهای عقیده دارند که توصیف کامو به عنوان یک پوچ گرا صحیح تر از یک وجود گرا است. در ۱۹۵۰کامو خود را وقف حقوق بشر کرد. در ۱۹۵۲ او از کارش در یونسکو استعفا داد و علت آن پذیرش اسپانیا از طرف سازمان ملل بود، در شرایطی که اسپانیا تحت سلطه دیکتاتوری به نام ژنرال فرانکو قرار داشت. در سال ۱۹۵۳ او از معدود چپ گرایانی بود که به انتقاد از روشهای اتحاد جماهیر شوروی پرداخت که یکی از آنها سرکوب اعتصاب کارگران در شرق برلین بود. در ۱۹۵۶ نیز او به مخالفت با روشهای مشابه شوروی در مجارستان پرداخت. او عقاید خود به آرامش طلبی و صلحجویی را حفظ کرد و در همه جا به مخالفت با مجازات اعدام در سراسر جهان پرداخت. هنگامی که جنگ استقلال الجزایر آغاز شد، این مسئله به صورت یک مسئله غامض و غیر قابل حل برای کامو آشکار شد. او با pied-noirs هم دردی میکرد و از دولت فرانسه در رابطه با سرزمینهای شمالی افریقا که به صورت کلنیهای فرانسه درآمده بودند و اخیرا سر بر شورش و ظغیان گذارده بودند، حمایت کرد. سرزمینهایی که به صورت قسمتی جدایی ناپذیر از امپریالیسم جدید اعراب که توسط مصر رهبری میشد و تهاجم ضد غربی که توسط روسیه اداره میشد تا اروپا را احاطه کند و آمریکا را منزوی گرداند درآمده بود. او هرچند با خودگردانی و حتی با تشکیل فدراسیون موافق بود اما استقلال کامل را برنمی تافت، او معتقد بود که pied-noirs و اعراب میتوانند در کنار هم زندگی کنند. در هنگام جنگ او از متارکه جنگ با غیر نظامیها حمایت کرد که باعث در امان ماندن غیرنظامیها میشد، مسئلهای که پذیرفته نشد به دلیل اینکه هر دو طرف جنگ آن را احمقانه نامیدند. دور از نظرها، او در حمایت از الجزایریهای به زندان افتاده که محکوم به مرگ بودند کار محرمانهای را آغاز کرد. از ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۶ او در L'Express به نوشتن پرداخت. در ۱۹۵۷ او برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد، نه به خاطر رمان The Fall، که درست یک سال قبل منتشر شده بود بلکه به خاطر نوشتههایش بر ضد مجازات اعدام در مقاله «Réflexions Sur la Guillotine». وقتی در دانشگاه استکهلم خطاب به دانشجویان سخن رانی میکرد به دفاع از موضع انفعالی خود در جریان جنگ الجزایر پرداخت و گفت که همیشه نگران مادرش بوده که در الجزایر زندگی میکرده. ظاهراً روشن فکران چپ گرای فرانسوی این مسئله را به عنوان بهانهای دیگر برای از وجهه عمومی انداختن کامو استفاده میکردند. کامو در چهارم ژانویه ۱۹۶۰ در جریان یک سانحه رانندگی، در نزدیکی Sens در محلی به نام «Le Grand Frossard». راننده اتومبیل، هم ناشر کامو بود و هم دوست صمیمی او میشل گالیمار (Michel Gallimard) که او هم در این سانحه جان داد. کامو در گورستان لورمارن (Lourmarin) در منطقه واکلوز (Vaucluse) واقع در نزدیکی مرز فرانسه و ایتالیا در خاک فرانسه به خاک سپرده شد. دو فرزند دوقلو به نامهای کاترین و جین از او باقی ماندند که اکنون حق چاپ انحصاری آثار پدر را در اختیار دارند.
[ویرایش] منبع
- زین میرویس، دیویدپ. کامو، قدم اول. ترجمهٔ روزبه معادی، نشر شیرازه، ۱۳۸۰، چاپ دوم.ISBN ۹۶۴-۶۵۷۸-۳۲-۲