ورزش در ایران باستان
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
ورزش در ایران باستان
ورزش وانجام حرکات پهلوانی جز فعالیتهای اصلی روزمره ایرانیان در دوران باستان بوده است. جامعه آن زمان ارزش خاصی برای ورزشکارانی قائل میشد که برای قدرت بدنی وشجاعت روحی که دراختیار داشتند، شکرگزاربوده اند. پهلوانان درصورت نیاز ازخانواده و سرزمین خود در برابر دشمنان دفاع میکردند. این پهلوانان با تشویق زائدالوصف همگان برای ورزش، قهرمانی وقدرت خودروبرو میشدند.
طبق آموزش مذهبی آنها، مردان زورخانه در نیایش خود ابتدا زیبایی بهشت را میستودند وسپس قدرت بدنی و فکری خود را از خداوند خواستار میشدند.
آنها اعتقاد راسخ به بدن سالم و نیرومند داشتند. ایرانیان باستان به فعالیتهای ورزشی خود، که بر الگوی سلاحهای جنگی شان تأثیر گذاربوده است، روح معنوی میدادند.
حتی در حین مجیزخوانی (استعارههای مذهبی) درزمان نیایش در معابد خود گرزی دردستان خود نگه میداشتند همانند اسقف بریتانیایی، که روی کمربند خودشمشیر میآویختند،«اوستا». کتاب مقدس مذهبی قدیم ایران تاحدزیادی مشوق قهرمانان وورزشکاران بوده است وازآنان تجلیل و ستایش بعمل میآورد، درست همانند آنکه مردان بزرگ درمقابل خدایان خود عبادت مینمودند. نسل قدیمی تر میبایست هماهنگیهایی در زمینه حکایات باستانی و یا اشعار حماسی ای بوجود آورد که مقرر است برای جوانان از روی کتابهای برجامانده ویا آنهایی که از نسلهای پیشین خود آموخته بودند، خوانده شود. این سنت تا امروز باقی مانده وقرون زیادی را تجربه نموده است. امروزه حتی مشهوداست که بین قبایل ودرقهوه خانه هاداستان گویی با همان شور وذوق مشابه قرنهای پیش، اجرا میشود.
با توجه به این حقیقت که در زبان فارسی ایران باستان بیش از 30 لغت در ارتباط با مفاهیم قهرمان و پهلوان وجود دارد، میزان علاقه وافرایرانیان به قهرمانان وپهلوانان مسلم وآشکارا میگردد. جوانان زیر24 سال آموزش تکمیلی مرتبط با ورزش را درزمان خود فرا میگیرند، این ورزشها عبارتاند از: دو، سوارکاری، چوگان، پرتاب دارت، کشتی، بوکس، تیروکمان، شمشیربازی و.... این فنون تحت شرایط بسیارسخت آموزش داده میشد تا بتوانند در زمان نیازشرایط سخت، ناسازگاریها ومشکلات ناشی از جنگ از قبیل گرسنگی، تشنگی، کوفتگی ،گرما، سرما و ... را تحمل نمایند.
ساختمان زورخانه شکل درون و برون زورخانههای قدیم در توالی معماری دوران ساسانیان است. ورود به زورخانه از دری کوتاه (حدود 5/1 متر) و با دو یا چند پله از کف کوچه به پایین به کنار گود میرسید. گود زورخانه به صورت هشت ضلعی و از کف تا لبه حدود 70 تا 90 سانتیمتر و طول ان از هر سو از زاویه به زاویه حدود هشت متر است که بیست نفر در آن ورزش میکنند دور آن معمولاً چهار ایوانچه مانند حمامهای قدیم قرار دارد سقف زورخانه مدور و بلندای آن تا 10 متر هم میرسد. اما در زورخانههای کنونی تفاوت در اندازهها و مصالح و شکل وجود دارد. در کنار در ورودی به محوطه زورخانه ،سردم یا جایگاه مرشد قرار دارد تا به ورود و خروج ورزشکاران مسلط باشد. شکل و نمای داخلی و خارجی ساختمان زورخانهها به ویژه در گذشته به تکیهها و خانقاهها شباهت دارد بعد از ظهور اسلام زورخانهها لنگرگاهها خانقاهها و تکیهها مرکز اقطاب اهل تصوف و مرجع پهلوانان و عیاران پیرو اهل فتوت بوده است لذا میتوان گفت علت شباهت بنای زورخانهها و تکیهها و خانقاهها همین رابطه نزدیک پهلوانان و اهل تصوف بوده است. ضمنا از نظر معماری هم زورخانهها شباهت بسیاری از جهت پائین تر بودن از سطح زمین، آستانه ورودی کوتاه، سکوهای زیر پله و مسند پیر طریقت یا مرشد داشتهاند که نمونههای بازمانده این خانگاهها گواه صادق بر آنند.
نمای بیرونی زورخانه چهارگوش است با گنبد و یا گنبد گلدسته مانند که محل ورود هوا و نور آفتاب از دریچهها به درون زورخانه هاست. در ورودی زورخانه را عمد کوتاه میسازند تا وارد شوندگان به احترام و به نشانه تواضع و فروتنی سر فرود آورند. درست در زیر سقف زورخانه و حدود 70 سانتی متر پایین تر از سطح زمین گود قرار دارد. از دور گود تا جایگاه تماشاگران حدود 5/1 تا 2 متر فاصله است و ارتفاع از کف گود تا بالای گلدسته نزدیک به 10 متر میرسد. گود زورخانه را متناسب با وسعت فضای زورخانه به صورت پنج ضلعی، شش ضلعی و یا هشت ضلعی میسازند. و اصولا گود مقدس در زورخانههایی که بر اساس معماری صحیح و با آگاهی از پیشینه ایی ورزشخانه سنتی و باستانی درست شده باشند باید هشت ضلعی باشد و همچنین نورگرهای طاق گنبد فراز گود نیز یا هشت روزنه داشتهاند و یا بصورت ستاره هشت پر با شیشههای ضخیم ساخته میشده است. نقش ستاره هشت پر از معماری کهن و سنتی ایران به شمسه (خورشیدی) مشهور است و آن نشانه خورشید یعنی منشاء حیات انسان است که ایرانیان باستان در روزگاران کهن خورشید را به عنوان منشاء و منبع اصلی حیات انسان ستایش می کرده اند. نام دیگر خورشید «مهر» است که در زبان پهلوی به آن میثرا (Mithra) میگویند و مهرپرستان هنوز هم در اکناف جهان هستند. و این هشت گوشه گود و یا هشت کنج آن نشان مهر است که در طی سالیان متمادی سینه به سینه و نفس به نفس به نسل امروز رسده است. در فرهنگ ایران کهن معماران اصل مسلم داشتند که به معمار میگوید: «نور دختر خداست ؛ دست دختر خدا را بگیر و در خانهای که میسازی او بگردان» و قطر آن حداکثر 10 متر و ارتفاع آن معمولاً 90 سانتیمتر است. از آنجا که گود محل اصلی ورزش است و ورزشکاران زورخانه پا برهنه در گود ورزش میکنند ترتیبی میدهند که کف گود نرم باشد. در گذشته کف گود بوتههای صحرایی خشک قرار میدادند و روی آن به قدر کافی خاک نرم میریختند تا پس از آب پاشی و پا خوردن حالتی نرم و فنری داشته باشد
موسیقی زورخانهای
به نوشتة هرودت، مورخ یونانی: «ایرانیان فرزندان خود را از پنج سالگی تا بیست سالگی به سه امر عادت میدهند: اسب سواری، تیر اندازی و راستگویی. ..». ورزش و اخلاق از دیر باز در فرهنگ ایرانی در پیوند با هم بودهاند و ورزش زورخانهای برجستهترین نمود این خصیصة نیکو در نزد ایرانیان است: «به دلایل زیاد قدر مسلم این است که ایرانیان از دوران باستان تا بعد از اسلام، همیشه جاها و محلهایی برای انجام عملیات ورزشهای سبک و پهلوانی خود داشتهاند». «تاریخ معلوم زورخانه با شکل و وضع کنونی آن از قرن هفتم است». همچنین «اطلاق ورزش باستانی به عملیات زورخانهای احتمالاً از نما و شمای عمومی آن برداشت شده. مثل شلوار چرمیها و آیینهای کشتی پهلوانی و اسباب و آلاتی مثل میل که به گرز، و کباده که به کمان، و سنگ که به سپر سربازان ایران در دورة باستان میماند و هم طبل که وسیلهای برای تهییج سربازان در هنگام جنگ بوده است».
ورزش زورخانهای آداب و سنتی خاص دارد. آداب و سننی که با تأسی از پهلوانان و دلاوران افسانهای، خُلق و خوی مردانگی و مروت و جوانمردی را در ورزشکاران بر میانگیزد یا نیرو میبخشد. این خصائل نیکو در قالب اشعار و داستانهایی به صورت آهنگین و به همراهی «ضرب زورخانه» که مهمترین ساز این نوع موسیقی است، برای تهییج ورزشکاران در هنگام ورزش از سوی «مرشد» خوانده میشود. ورزشکاران هماهنگ با موسیقی مرشد جست و خیر میکنند و حرکات زیبای گروهی یا فردی به نمایش میگذارند.
«مرشد» زورخانه، حامل مهمترین نقش در ورزش باستانی است: یک مرشد خوب، باید نوازندهای چیره دست، خوانندهای خوب، و کاملاً آشنا و مسلط به آداب و رسوم زورخانه باشد. یک نوازنده و یا مرشد مسلط و توانا باید خصوصیتهای زیر را دارا باشد:
1. هماهنگی شعر و ریتم و هنر تلفیق شعر و موسیقی ؛ 2. تسلط به ریتم و قواعد آن ؛ 3. دگرگونی آنی در اوزان حرکتی ورزشهای متنوع و قدرت رهبری ؛ 4. استفاده از همه میدان و قابلیتهای ضرب زورخانه. در ورزش زورخانه، «میاندار» کسی است که در میانة گود زورخانه میایستد و دیگر ورزشکاران با نگاه کردن به حرکات او، هماهنگ با ضرب مرشد، حرکات ورزشی انجام میدهند، میاندار نسبت به دیگر ورزشکاران از سابقه و تبحر بیشتری برخوردار است.
... در گود زورخانه تنها ریتم است که عواطف گوناگون و انسانی آنان (ورزشکاران) را بازگو میکند. پای زدن و انواع حرکات زورخانه نظیر شنای پیچ، گورگه گرفتن، سنگ و چرخ و میل بازی و کباده کشیدن همه حکایت از سابقة دیرین این ورزش با موسیقی و ضربهای متنوع آن دارد.
برای هر یک از اجزاء ورزش زورخانهای، قطعات موسیقی (سازی و آوازی) وجود دارد که مرشد آن را اجراء میکند. موزیکالیتة این قطعات را (تندی و کندی ریتم و ملودی، تأکیدها، به تدریج تند و یا کند شدنها، و غیره) مرشد بر اساس حس و حال موجود در فضای زورخانه و در بین ورزشکاران، تغییر میدهد.
ملودیهای موسیقی زورخانه در گذشته با سازهای مختلفی مانند ضرب، نی و سه تار انجام میشده، ولی امروزه موسیقی زورخانه تنها شامل آواز به همراهی ضرب زورخانه است و غالباً هر دو را مرشد اجراء میکند.
ضرب یا طبل زورخانه، از نظر شکل شبیه به تنبک بزرگ موسیقی سنتی با صدایی بمتر و قویتر است. بدنة ضرب یا طبل زورخانه از گِلِ پخته و پوست آن هم مانند سایر ضربها از پوست آهو و مانند آن تهیه میشود.
اشعار در موسیقی زورخانه، بیشتر حماسی است، امّا بر حسب موضوع، از اشعاری در فضائل و رثای اولیاء و انبیاء دین و همچنین اشعاری با موضوعهای اخلاقی از دیوان شعرایی همچون مولوی، سعدی، حافظ و شعرای معاصر نیز در این موسیقی استفاده میشود. موسیقی زورخانه از نظر فرم، مانند دیگر انواع موسیقی قدیم ایرانی، در چارچوب موسیقی ردیف دستگاهی و موسیقی محلی ایران جای میگیرد. ملودی و ریتم در موسیقی زورخانه با توجه به محتوای شعر، وزن شعر و حرکت ورزشکاران از میان گوشههای موسیقی ردیف یا موسیقی محلی ایران انتخاب و اجراء میشود.
منش پهلوانی و جوانمردی
فلسفه و جهان بینی ایرانیان در دوران باستان فلسفه مبارزه بوده و از دیرباز ندای یاری کردن اهورامزدا در پیکار با اهریمن دعوتی مقدس شناخته میشده اکنون سخن در اینجا بر سر آن است که نشان میدهد چگونه این فلسفه و جهان بینی بعد از اسلام، باز زیر شعائر مکتب فتوت یا آئین جوانمردی به صورت مشی اجتماعی ایرانیان همچنان ادامه یافته است.
نظر به اهمیت اساسی آئین فتوت در تاریخ زورخانه و نهضتهای پهلوانی و عیاری ایران لازم است شرحی مختصر برای معرفی دستورالعملها و راهنماییهای آن من باب نمونه آورده شود تا بتوان بدین وسیله به اخلاق و رفتار و ویژگیهای پهلوانان و عیاران، این پاسداران استقلال ایران، پی برد. البته این دستورالعملها و راهنماییها توسط عرفا و متصوفین خردمند ایرانی که متفکران اصلیترین جوامع تولید کننده شهری یعنی پیشه وران بودند به مردم القا و آموخته میشده است.
برای آگاهی از وسعت دامنه دستور العملها و راهنماییهای مکتب فتوت ابتدا نام تعدادی از فتوت نامهها ذکر میشود. گرچه سراسر کتب کلاسیک ایرانی مانند شاهنامه فردوسی، تذکره الاولیاء، منطق الطیر، خمسه نظامی، بوستان و گلستان، دیوان حافظ، مثنوی معنوی مولوی... مشحون از آموزشهای درخشان انسانی آیین فتوت است، با این وجود میتوان از صدها کتاب و رساله نام برد که تنها موضوع آنها در خصوص فتوت تألیف شده مانند فتوت نامه سلطانی، تحفه الاخوان فی خصایص الفتیان سمرقندی، رساله فتوتیه، فتوت نامههای شهاب الدین سهروردی، فتوت نامه نجم الدین زرکوب، فتوت نامه یوسف کر کهری، فتوت نامه چیت سازان، فتوت نامه عطار، فتوت نامه ابو عبدالرحمن نیشابوری، فتوت نامه علی بن عبدالرسول، فتوت نامه تحفه الخوان خواجه عبدالله انصاری، کتاب الفتوت حنبلی، قواعد الفتوت عبدالرزاق کاشانی، رساله فتوت امام فخر رازی، فتوت نامه منظوم ناصری سیواسی، رساله فی الفتوت شیخ علاء الدوله سمنانی، رساله فتوتیه میرسید علی همدانی، فتوت نامه ابن معمار و ... که تمامی میتوانند نمایشگر عواطف عالی انسانی و مردم گرایی تاریخی ایرانیان باشد.
آقای دکتر محمدجعفر محجوب در مقدمه فتوت نامه سلطانی مینویسد: «فتوت تصوفی است عوامانه و راه رسمهای آن ساده و عملی و درخور فهم پیشه وران و صنعتگران و کشاورزان و خلاصه عامه مردم است. از همین روی کاشفی «علم فتوت» را شعبهای از «علم تصوف» خوانده است. پدید آمدن و رواج و رونق فتوت بر اثر جریانهای اجتماعی خاصی بود. ایشان همچنین میافزایند: «در این گفتار بارها از وابستگی کامل آئین سخن در میان آمده است. در حقیقت عیاری ـ که شاید ریشههای آن به دورانهای قبل از اسلام تاریخ ایران وابسته ـ (و از ساختمان لفظ عیار نیز این حدس تقویت میشود) بعد از اسلام به صورت فتوت در آمد.»
به شهادت تمامی فتوت نامه ها، دستور العملها و راهنماییهای فتوت نامهها در عین حال به صنوف مختلف پییشه وران و زحمتکشان شهری هم تعلق داشته ولی به طور کلی شعائر این مکتب و کلمه فتوت مظهر شخصیت عیاران و پهلوانان و شاطران و مترادف نام ایشان بوده است. چنان که در قابوسنامه هم عنصرالمعالی ضمن آن که برای بازاریان و سپاهیان جوانمردی را آرزو کرده این صفت را درباره عیاران کلیت داده و آن را صفت محض ایشان خوانده است.
نموههایی از بعضی صفحات چند فتوت نامه که حاوی فشردهترین و خلاصهترین دستورالعملها برای عیاران و پهلوانان و دیگر اهل طریقت جوانمردی است ذیلاً آورده میشود. اولین آنها از نجم الدین زرکوب است که پس از برشمردن دوازده اصل از آئین فتوت با یادکردن از چهل صفت زشت و چهل صفت نیک، مرم را به تبدیل اخلاق از آن به این دعوت میکند.
" فتوت دار را شرط است: اول – آزاد باشد. دوم – بالغ باشد. سیم – عاقل باشد. چهارم – آنقدر علمش باشد که تربیت جوانی تواند کردن؛ اگر بسیارش نباشد تفاوت نکند. پنجم – یتیم پرور و درویش نواز باشد. ششم – خلق خوشش باشد. هفتم – امانتش باشد. هشتم – صالح باشد نماز کننده. نهم – به زبان نگوید، الا به خیر خلق خدا. دهم – حملش باشد. یازدهم – پرحیا باشد که حیا در آدمی نشان حلال زادگی است. دوازدهم – خوب صورت باشد، چنان که در هیچ عضوش خلل مادرزاد نباشد.
صاحب فتوت را میباید که تبدیل اخلاق باشد چنان که نفس او پاک شود از چهل صفت بد و مخصوص شود به چهل صفت نیک.
اما صفتهای بد چنان که: حرص، حسد، حقد، بغض، تکلف، تصنع، تزویر، جهل، حمق، نفاق، تکبر، ظلم، فسق، خیانت، فحش، دئانت، خست، کسالت، تعصب شهوانی، صحبت به علت، ذلت، خوی بد، بی وفایی، بی حیایی، وقاحت، حیلت، مکر، سخن چینی، سفاهت، کدورت، دروغ، ناسپاسی، آیذا، عجب، بخل، ملامت، نامحرمی، مردم شکنی، غیبت، بهتان.
و باید آن چهل صفت بد مبدل شود به این چهل صفت خوب: علم، حلم، عزت، کرم، سخاوت، ثبات، وقار، وفا، حیا، شفقت، زهد، تقوی، لطف، صلاحیت، ایثار، خوی نیک، امانت، دیانت، حق شناسی، بی تکلفی، تواضع، صدق، صفا، دعا، مرحمت، انعام، احسان، صبر، شکر، تسلیم، رضا، توکل، قناعت، مجامله، ایمان، اسلام، محبت، خدمت، محرمیت.
و آنچه بدینها ماند و این معنی در چهل سال تمام شود. همچنان که در پانزده سالگی بلوغ معنی؛ چون مرد راه رو را چهل سال تمام شود؛ اگر نبی است نبوت بدو فرو آید و اگر ولی است ولایت. ولی حامل ولایت وقتی گردد که مخصوص شود بدین چهل صفت خوب که تقریر سکردیم. "
شیخ شهاب الدین سهروردی از اجله عرفای عالی قدر ایران که او را ملک المشایخ و قطب المحققین و قدوه الساکنین عنوان داده اند، در فتوت نامه کامل خود، تمامی شرایط آدمی بودن را در احراز مقامات مسلک فتوت دانسته است. این عارف کبیر گذشته از آوردن مبحثی در امور قضا و جزا، تربیت و تعلیم و حتی لباس پوشیدن و غذا خوردن، در فضایل مرد فتوت دار (جوانمرد) در مقامی بالاتر چنین تقریر میفرماید:
«... و باید که در انواع هنرها چنان استاد بود که اگر وی را در محفل دانشمندان و صاحب فتوتان، کسی مدعی شود که هیچ دقی و نکتهای بر او نتواند گرفت، و این نتواند بود، الا به طریق فراغت و ارادتی تمام در این خصلتها (که به) رنج تواند برد و به حاصل تواند کردن. چنان که علم، حلم، حکمت، فضل، زهد، ریاضت، مجاهده، ...، تجرید، تامل، فنا، فناء فنا، مشاهده، بقا، تفرید و توحید.
آنگاه درباره تربیت روان به ریاضت به طور مشروح سخن میگوید. از تربیت نفس، صحت دل، تربیت زبان، تربیت گوش و بالاخره تربیت تمامی رفتار اعضای بدن که آوردن بیش از این سخن در دریای معانی، بیرون از حد یک گفتار است و موجب سردرگمی طالب و سالک طریقت در دریای معانی تقریرات آن قدوه الساکنین میگردد.
عبدالرزاق کاشی سمرقندی در فتوت نامه خود با نام تحفه الاخوان فی خصایص الفتیان ضمن تعریف موارد حقیقت، توبه، تواضع، صدق، هدایت، نصیحت، وفا، مروت و ... طرایق اکتساب فتوت و خصایص آن در باب فرق میان فتی و متفتی و مدعی مینویسد:
فتی جوانمرد است، و جوانمرد شخصی بود در فضایل خلقی کامل، و از دنایا و رذایل نفسانی مجتنب، از معرفت حق عز و علا بر یقینی واضح، و از حال خویش بر بصیرتی لائح، صاحب قدمی راسخ، طمأنینتی متمکن، که اجناس فضایل چهارگانه به انواع آن در نفس او ملکات باشند بر وجهی که تغییر تبدیل به ان راه نیابد و تلون و تکلف برنیابد. به دقایق آفات و تفاریق عاهات عارف و بینا و در جزئیات نفاق و ریا و عوارض سهو و خطا بیدار و برحذر و از شرب نفس از رتبت و بهآء خویش برکنار و با خیر خداوند نفسی منقاد ...»
مولانا حسین واعظ کاشفی سبزواری در فتوت نامه سلطانی که از فتوت نامههای جامع و کامل است در اول کتاب بزرگ خود تحت عنوان شرف علم مینویسد:
بدان که علم فتوت علمی شریف است و شعبهای است از علم تصوف و توحید و اکابر عالم در این علم رسالهها ساختهاند و.... در کتاب قواعد الفتوه این بیتها را از شیخ فرید الدین عطار قدس سره استناد کرده است:
هر که از علم فتوت بهره یافت
رو سوی دین کرد و از دنیا بتافت
دیده دل ز فتوت روشن است
روضه جان از فتوت گلشن است
گر بود علم فتوت بر سرت
هر زمان بخشد صفای دیگرت
و دیگر رساله آداب الفتوت، فتوت نامه شیخ کبیر، عوارف المعارف و مرصاد العباد، حدیقه الحقیقه و رساله سیرجانی و زادالآخره و ذریعه اصفهانی و تذکره الاولیاء، ذکر این علم و شرف فتوت و تعریف کسی که مظهر این صفت باشد مسطور است.
در تمام فتوت نامهها برای احترام به مادر اهمیت و مقامی شامخ قائل شدهاند چنان که در همین فتوت نامه سلطانی در فصل دوم باب پنجم آمده: .... بهشت زیر قدمهای مادران است. حاصل آن که به روضه رضوان بی رضای ایشان نتوان رسید.
جنت که رضای ما، در آن است
در زیر قدوم مادران است
خواهی که رضای حق بیابی
آن کن که رضای مادران است
در فتوت نامه سلطانی تحت عنوان در معانی و فواید متفرقه که تعلق به َشدّ دارد درباره شرایط میان بستن (یا کمر بستن = کستی یا کشتی که از آداب دینی ایرانیان باستان بوده است) و در میان جوانمردان بعد از اسلام هنگام رسیدن به مرحله «َشدّ» صورت میگرفته اصولی از آیین فتوت مخصوص َشدّ بیان گردیده که آداب و دستور العملهای آن میبایست به عیاران و شاطران تعلق داشته باشد.(َشدّ: روی به مبارزه نهادن، استواری در کسوت یافتن، دویدن یا یکباره وارد مرحله بزرگی شدن، نیرومند شدن معنی میدهد.) استاد هنگام رسیدن شاگرد به مقام َشدّی طی انجام تشریفات و آدابی، کمر او را با پوشاندن شلوار کشتی میبست و در همان حال کلماتی مثل دستور عمل گل کشتی منتها درباره فوت بر او میخواند. سخنانی که به وسیله استاد به شاگرد هنگام کمر بستن او در قرن نهم گفته میشده است و از فتوت نامه سلطانی استخراج شده است در ذیل آمده است:
«اگر پرسند که کلماتی که استاد در وقت میان بستن بر شاگرد میخواند چند است؟ بگوی دوازده.
اگر پرسند آن دوازده کدام است؟ بگوی: اول – تو لا به دوستان خدا. دویم – تبرا از دشمنان خدا. سیم – امر به معروف. چهارم – نهی از منکر. پنجم – عدل کردن. ششم – دست ازحسد برداشتن. هفتم – شرایط فتوت (دانستن) و به جای آوردن. هشتم – جوانمردی کردن. نهم – با پیر مرید بودن. دهم – مرید را پیر بودن. یازدهم – غالب را نازل بودن. دوازدهم – نازل را غالب شدن.
اگر پرسند که بستنی چند است و گشادنی چند؟ بگوی دوازده چیز بستنی است و چهارده چیز گشادنی.
اگر پرسند که بستنیها کدام است؟ بگوی:
اول – بستن چشم از نظر حرام و نادیدنی.
دویم – بستن گوش از ناشنیدنی ها.
سیم – بستن زبان از نا گفتنی ها.
چهارم – بستن فکر از غیر.
پنجم – بستن سینه ازحسد و کینه.
ششم – بستن دل از شک و شرک.
هفتم – بستن دست از آزار خلق و از ناگرفتنی ها.
هشتم – بستن حلق از لقمه حرام و ناخوردنی ها.
نهم – بستن بند فتوت از زنا و ناکردنی ها.
دهم – بستن پای از مواضع تهمت و نارفتنی ها.
یازدهم – بستن خاطر از فکرهای بیهوده.
دوازدهم – بستن راه بخل و طمع.
اگر پرسند که گشادنیها کدام است؟ بگوی:
اول – گشادن در به روی مهمان.
دویم – گشادن بند سفره برای گرسنگان.
سیم – گشادن پیشانی برای ملاقات مردمان.
چهارم – گشادن چشم به دیدار پیران و مریدان.
پنجم – گشادن گوش به سخن استادان و عارفان.
ششم – گشادن زبان به ذکر حضرت سبحان.
هفتم – گشادن دست به شفقت و احسان.
هشتم – گشادن سینه به محبت مردمان.
نهم – گشادن دل به عشق الهی.
دهم – گشادن فکر به حقایق اشیاء کماهی.
یازدهم – گشادن قدم به کارهای خیر و صواب.
دوازدهم – گشادن خاطر به نکتههای اولوالباب.
سیزدهم – گشادن در اخلاق به نیکویی.
چهاردهم – گشادن راه سخاوت و دلجویی.
یک مطلب دیگر هم برای نمونه از میان فتوت نامههای موجود آورده میشود و آن شعری است از فتوت نامه نجم الدین زرکوب که اصلیترین دستورالعملهای این آئین را با بیانی زیبا و روان و دلنشین این چنین به نظم در آورده است:
کسی کو را فتوت پاسبان است
به هر کاری که باشد کام ران است
دلی کورا فتوت هم قران است
ز هر آفت که دانی در امان است
فتوت شیوه هر بی ادب نیست
فتوت پیشه پیغامبران است
فتوت چیست؟ صرف علم کردن
چو طالب مستعد آن بیان است
فتوت چیست؟ ترک جهل کردن
که جاهل در فتوت بد گمان است
فتوت از خود انصاف است دادن
که بی انصاف دایم در فغان است
فتوت چیست؟ در بازار معنی
ز اخلاق حمیده کاروان است
فتوت اعتقاد عقل و قلب است
فتوت استوای جسم و جان است
به معنی آفرینش یک وجود است
فتوت آفرینش را دهان است
فتوت فرض کردی چون دهانی
مروت اندرو همچون زبان است
فتوت همچو صاحب حسن شخص است
مروت حسن او را همچو آن است
فتوت در مثل آئینهای دان
مروت چون صفای روی آن است
فتوت دیگر انسان را حوایج
مروت چون نمک اندر میان است
فتوت خان و مان معنوی دان
مروت زینت آن خان و مان است
فتوت روز خورشید است و شب ماه
مروت چون ضیا و نورشان است
فتوت گلستانی دان سراسر
مروت همچو گل در گلستان است
نه هر چیزی درو خاصیتی هست
که آن خاصیتش خورشید سان است
نمودن در مهم خاصیت خویش
ز هر شیئی فتوت را نشان است
فتوت بوستان و شرع چون تخم
طریقت چون درخت بوستان است
حقیقت میوههای نغز و شیرین
که در باغ فتوت جاودان است
نه هر کورا فتوت دار خوانند
فتوت را به هر معنی ضمان است
نه هر کو را فتوت دار دانند
به معنی در فتوت کاردان است
همه جا را زمین گویند لیکن
به جایی خار و جایی گلستان است
اگر چه هر دو مروارید باشد
ز در تا با شبه فرقی عیان است
به هر صد سال مردی را توان دید
که در دین قبله خلق جهان است
فتوت گوهر است و لعل و یاقوت
فتوت دار همچو بحر و کان است
فتوت دار را در هر دو عالم
ازار عز و خدمت در میان است
فتوت دار را بر فرق معنی
ردای کبریایی طیلسان است
فتوت دار آن باشد که او را
اگر مال است و گر جان در میان است
فتوت دار میدانی که باشد؟
فتوت دار آن کو مهربان است
فتوت دار آن کو عیب پوش است
فتوت دار آن کو خوش عنان است
فتوت دار آن کو دل نواز است
فتوت دار آن کو دل ستان است
فتوت دار آن کو آستین است
فتوت دار آن کو آستان است
اگر خود نیم نانی ملک دارد
فتوت دار دائم میزبان است
اگر خود میهمان مست است و کافر
فتوت دار خاک میهمان است
فتوت دار هرگز بد نگوید
و گر گوید همه سودش زیان است
فتوت دار هرگز بد نبیند
که او در نیک بینی دیده بان است
جهان را خلق همچون گلهای دان
فتوت دار مانند شبان است
فتوت خواهی از «زرکوب» واپرس
که او را در فتوت داستان است
بقدر آنچ ازین معنی که گفتیم
کسی دارد در این ره قهرمان است
زهی مردی که در راه فتوت
چنین باشد که ما را در بیان است
چند بیت زیر نمونههای دیگری از نمودار بسط فکر فتوت گرایی در آثار شعرای ایران است.
فردوسی:
جوانمردی و راستی پیشه کن
همه نیکویی اندر اندیشه کن
عنصری:
جوانمردی از کارها بهتر است
جوانمردی از خوی پیغمبر است
عطار:
هر که ازعلم فتوت بهره یافت
رو سوی دین کرد و از دنیا بتافت
سعدی:
جوانمرد باشی دو گیتی تو راست
دو گیتی بود بر جوانمرد راست
جوانمرد اگر راست خواهی ولی است
کرم پیشه شاه مردان علی است
اصطلاحات زورخانه واژگان و ترکیبهایی که در اینجا توضیح داده میشود خاص گود مقدس زورخانه است. این واژگان و ترکیبها اگر چه مختص ورزشکاران است ولی بعضی از آنها در خارج از زورخانه نیز در محاورات روزانه عمومی مورد استفاده قرار میگیرد.
پیش کسوت: کسوت در لغت به معنی لباس است و در اصطلاح اهل تصوف به لباس فقر گفته میشود و چون غالب آداب و مراسم و اصطلاحات زورخانه از فتوت و فتوت از تصوف سرچشمه گرفته است این عنوان در زورخانهها رایج شده است؛
پیش قدم: این عنوان مرادف پیش کسوت است و از اصطلاحات فتیان (جوانمردان) است که اعراب آن را کبیر، شیخ، مقدم، قائد و رأس الحرب میگویند و فارسی زبانان آن را به پیشقدم تعبیر کرده اند. پیش خیز: این اصطلاح که فعلاً تا حدی متروک است و به ندرت گفته میشود؛ ترکیبی است در برابر پس خیز و این دو طبقه کسانی بودهاند که در گذشته در جلو و عقب اسب رجال و بزرگان حرکت میکردهاند و پیش خیزان مأمور بازکردن راه و از طبقه شاطرها بودهاند که ما، در گفتار (هشتم) در این باره بحث خواهیم کرد ولی در زورخانهها عنوان پیش خیز مخصوص جوانان نورس و پر حرارت و نوچههای فوق العاده علاقمند به ورزش بوده و این دو اصطلاح در متن جواز تنکه پوشیدن پهلوان میرزابیگ در گفتار (نهم) از این کتاب خواهد آمد. نوچه: به جوانان ورزشکار کشتی گیری اطلاق میشود که در زورخانه مخصوصی تحت تعلیم قرار میگیرند و شاگرد پهلوان بخصوصی هستند.
نوخاسته: به جوانان و نوچههایی اطلاق میشود که دایره عمل ورزشی و هنر شیرین کاری خود را وسعت داده و برای ارائه هنر و حریف طلبی در کشتی به زورخانههای دیگر هم میروند.
ساخته: این واژه به کسلنی اطلاق میشود که در اثر کوشش در ورزش اندام برازنده و با تناسب پیدا کرده بطوری که تماشای اندام انها تحسین برانگیز است.
صاحب زنگ و صاحب ضرب: در گود مقدس پهلوانی و صاحب کوتی مورد احترام ورزشکاران است. بهنگام ورود این گروه بسته به مقامشان: مرشد به ضرب یا به زنگ و اگر پهلوان قدر به ضرب و زنگ هر دو زند و اگر پهلوان از سلاله سادات باشد یا مقام پهلوانی کشوری داشته باشد صلوات هم میفرستند.
پهلوانان صاحب تاج: مقصود از پهلوانانی است که بعد از وصول به مقام پهلوانی از طرف پیشوایان طریقت وپیران دلیل به اجازه استفاده از تاج فقر کلاه نمدی پیشوری سه ترک به آنان داده میشود. شرح کامل این موضوع را در گفتار (نهم) خواهیم گفت. وارد کردن: اصطلاحی است برای احترام گذاشتن به پیشقدمان و پهلوانان و صاحب کوتاه موقع ورود به زورخانه که عبارت است از زدن ضرب و زنگ و ادای صلوات و خوشامد گفتن.
لنگ انداختن: حرمت لنگ: لنگ یا نطعی در زورخانه جایگزین پیش بند چرمین کاوه آهنگر است و حرمت ویژه دارد. بعضی اوقات که کشتی گرفتن دو نفر حریف گره میخورد، یکی از اکابر قوم برای پایان دادن به کشتی لنگی را به وسط دو حریف پرتاب میکند و بعضی اوقات این عمل برای حفظ احترام و حیثیت یکیک از طرفین کشتی صورت میگیرد. طرفین کشتی موظفند به محض انداختن لنگ یکدیگر را رها کنند و میکنند و این عمل را حرمت لنگ میگویند و چون برخی از اوقات لنگ انداختن با مواضعه قبلی صورت میگیرد در خارج از زورخانه هم اگر کسی در کاری واماند و تسلیم شد میگویند لنگ انداخت.
مریزاد: دست مریزاد: این جمله در مقام دعا و تمناست ولی در مقام تنگنا و ناچاری علامت تسلیم و رضاست به این معنی که اگر در بین کشتی یکی از طرفین طوری مغلوب شد و در تنگنا افتاد که خطری برای خود تصور کرد به طرف دیگر دست مریزاد میگوید و طرف چیره شده او را رها میکند این اصطلاح خارج از زورخانه هم در تداول عام و در موارد متعدد مورد استعمال دارد.
کارهای ایزائی: فنهایی از کشتی گیری است که حریف را عاجز و زبون میکند؛ مانند لواشه که یکی از طرفین حریف را اغفال و انگشت در دهان او کرده به شدت به سمت بیرون میکشد یا انگشت سبابه حریف را میپیچاند این اعمال که منافی اصول پهلوانی در گود مقدس است را کشتی گیران و اهالی ورزش صحیح نمیدانند و به ندرت اتفاق میافتد.
حرامی گرفتن: حمله ناگهانی بی موقع یکی ازطرفین کشتی است ؛ در موقعی که حریف آماده کار نیست.
بوسیدن. وابوسیدن: وا بوسیدن ترک کردن کشتی است و این ترکیب قطعاً در برابر بوسیدن گفته شده اما در شروع کشتی تا جائیکه ما دیده ایم بوسیدن مرسوم نیست. اما تصور میرود دستی که کشتی گیران به هم میدهند و باصطلاح ت(فرو میکوبند) همین بوسیدن باشد زیرا موقعی که نوچه با پهلوانی شروع به کشتی کرد به جای فرو کوبیدن ؛ دست او را میبوسد و یا چنانکه بین سایر مردم معمول است پس از آنکه دست کشتی گیر دست پهلوان را لمس کرد ؛ به دست خود بوسه میزند.
اما ترتیب وا بوسیدن این است که حریفان بعد از ختم کشتی پشت دست به صورت یا پیشانی خود نهاده و سرها را آنقدر به هم نزدیک میکنند که کف دست طرفین به یکدیگر میچسبد و بعد از هم جدا میشوند و این اصطلاح در خارج از زورخانه هم در موردی که یکی نسبت به دیگری اظهارعجز میکند؛ رایج است، مثلاً میگوید: (ما که وابوسیدیم). حریف: طرفین کشتی را حریف میخوانند در خارج ازمحیط ورزشی هم گفته میشود فلانی حریف فلانی هست یا نیست یعنی با هم برابر هستند یا نیستند. ظهوری ترشیزی میگوید:
گمان مبر که برایم قضا قدر دارد حریف کشتی من کو به عشق غیر از من قدر. هم قدر: به فتح قاف و دال یعنی هم زور بودن دو پهلوان. سابقاً فقط کلمه قدر مورد استعمال بوده و میگفته اند: فلانی با فلانی قدر است. صائب تبریزی فرماید:
هنوز کشتی من با معاصران قدر است هنوز غاشیه من به دوش کیوان است
ظهوری ترشیزی گوید:
خوش قدر افتاده جنگ این دو زور آور به هم خم به یک اندازه شد باز و دو ابروی ترا
خاک کشتی: سابقاً معمول بود برای کشتیهای خارج از زورخانه زمین را هموار کرده خاک نرمی میریختند که به خاک کشتی موسوم بود. چنانکه امروز تشک کشتی را پهن میکنند.
این اصطلاح هنوز در زبان مردم هست که مثلاً یکی که با دیگری دعوایی دارد میگوید خاک کشتی ما در فلان جا ریخته خواهد شد یعنی آنجا مبارزه خواهیم کرد.
نیک کار: به کسر کاف کلمه اول، کاری که مخصوص یک شخص است نیک کار میگویند مثلاً گفته میشود نیک کاران فلان پهلوان آرنج سرپاست یعنی در این فن تخصص دارد. به این اصطلاح امروزه شگرد میگویند.
واگیر: اصطلاحی است برای سنگ گرفتن در زورخانه. باین ترتیب که هر ورزشکاری هر تعداد سنگ گرفت و با خسته شدن سنگ را به زمین گذاشت و نفر بعد از او این ورزش را انجام داد همان شخص اول باز بسنگ گرفتن میپردازد و مرتبه دوم را واگیر میگویند و این اصطلاح در گل کشی میرنجات هم ذکر شده که میگوید:
که ندانسته به جهان سنگ دگر بر سر سنگ وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ
سنگ کشتی: این اصطلاح تقریباً به منزله کیسه بوکس است که بوکسورها با مشت زدن به آن تمرین میکنند. سابقاً پهلوانان نامی که ناچار بودهاند در ایام معین بااشخاص مختلف الوزن زورآزمایی کنند؛ یکی از ورزشکاران که بدنش بیشتر از وزن پهلوان بوده چند روز قبل از موعد به خانه برده و با وی کشتی میگرفته و خود را با وزن سنگین او عادت میداد. تا در موقع کشتی جدی از عهده بلند کردن حریف خود بر آید. در گذشته این قبیل کشتی گیران پر وزن را که غالباً هم هنری نداشته و برای همین کارها خوب بودند در مقام مزاح سنگ کشتی مینامیدند.
بد افت: این اصطلاح عنوانی بوده برای کشتی گیرانی که به زحمت از کسی میافتادند وبه زمین میخوردند. و گویا کسانی را هم که در کشتی خیلی مقاومت میکردند و نمیخواستند به آنها عنوان پهلوانی بدهند با این عنوان میخوانده اند.
بدل کار: عنوانی نظیر بد افت است و به کسانی میگفتند که کارهای بدل را در کشتی خوب به کار میبردند. در تهران مرحوم سروان کریم زندی (دائی پهلوان معروف معاصر آقای عباس زندی) معروف به بدل کار بود و از کشتی گیران نامی به شمار میرفت.
چرکین کردن. چرکین شدن: موقعی که میگویند فرضا پرویز در کشتی گرفتن منوچهر را چرکین کرده اراده آنها از این اصطلاح آن است که منوچهر به زمین نخورده اما لکه دار شده چنانچه در گل کشتی میرنجات مشاهده میشود سابقا ترکیب زشت شدن به جای چرکین شدن مستعمل بوده و یا چون میرنجات اصفهانی است، اصطلاح مزبور منحصر به اصفهان بوده است.
کشتی در میان ماندن: مقصود نا تمام ماندن کشتی است که چون دو نفر در کشتی حریف یکدیگر نمیشوند ؛ اتمام کشتی را به وقت دیگری موکول کنند و میگویند: کشتی آنها در میان است یا در میان مانده است.
کشتی گره شدن:همان معنی کشتی در میان ماندن را میدهد و از اصطلاحات بسیار قدیم است که هنوز هم متداول است.
این اصطلاح در امور دیگر نیز به کار میرفته چنانکه میرالهی شاعر عصر صفوی گفته است:
بگشای متاع رخ و بفروش نگاهی
سودا چو گره گشت خریدار برد رنج کشتی پاک شدن یا پاک کردن: از اصطلاحات قدیمی و به معنی کشتی تمام شدن یا تمام کردن یا تلافی زمین خوردن درکشتی دیگر است ؛ میرنجات در گل کشتی میگوید:
از نگاهی بکشد کشتی ما پاک شود چه بهشتی است که آنشوخ غضبناک شود
میرزا محسن تآثیر میگوید:
گر مشعل گردون کندم کهنه سواری
با خلق جهان پاک کنم کشتی همت
قاطی شدن: به یکدیگر پیچیدن دو نفر کشتی گیر است و در برابر ترکیب سوا شدن
پهلوان پنبه: در مقام شوخی و مزاح و تخطئه لقب ورزشکاران درشت هیکل و بی هنراست و این تسمیه از قرنها قبل به مناسبت آدمکهای پنبه که حلاجها در موقع چراغانی از گلولههای پنبهای ساخته و جلو دکان خود میگذاشتند به وجود آمده.
آوردن این حکایت برای خوانندگان خالی از تفریح نخواهد بود. میرتقی کاشی صاحب تذکره خلاصه الاشعار معاصر شاه عباس بزرگ در ذیل ترجمه خواجگی عنایت، شاعر کاشی نوشته است: در یکی از شبهای چراغانی خواجه نعمت کرباس فروش که مردی ضخیم الجثه و در بشره اش نیز بیاض و اصفریت غالب بود. در جلو دکان حلاجی درپهلوی پهلوان پنبه آن دکان نشسته بود. خواجگی عنایت الله شاعر جون او را دید این قطعه را گفت:
حاجت این همه خراج نبود به هر آئین دکه حلاج
پهلوان پنبه احتیاج نبود
خواجه نعمت نشسته بود آنجا پهلوان زنده را عشق است: این اصطلاح که مخصوص پهلوانان است در زورخانه به وجود آمده و اکنون در مکالمات روزمره عموم به کار میرود اشاره به موضوعی است که متاسفانه هنوز در کشور ما و شاید نقاط دیگری که مانند ما فکر میکنند مبتلا یه عموم است و تا هنرمند و دانشمندی زنده است محل اعتنا نیست و پس از مرگ بانواع مختلف تمجید و تجلیل میشود.
پیش قبض:
1.قسمتی از تنکه کشتی در جلو کمر 2.گرفتن دستهای حریف و زورآوردن
نطعی: تنکه چرمی ـ قطعهای از چرم که به صورت پیش بند بر روی شلوار کشتی میبستند که در روزگار ما تبدیل به لنگ شده است. نطعی پوشیدنی پهلوانی متبرکی است که در حقیقت جانشین پیش بند چرمین کاوه آهنگر دلاور مبارز تاریخ کهن ایران زمین و نیز براندازنده حکومت سراسر ظلم و ستم ضحاک ماردوش بوده است. نطعی متبرک است و نباید ناپاک شود و یا زیر دست و پا بیفتد. در روزگار ما لنگ نماد پیش بند چرمین کاوه دلیر است. نطعی را بر روی شلوار میپوشند.
خانه ورزش: زورخانه، ورزش خانه، گود مقدس.
چوب تعلیم: چوب بلندی است که معمولاً از جنس نی است و در دست کهنه سواربوده است ؛ جهت تذکر و هدایت ورزشکاران. سرپا: مشهور به قدرت، آماده کشتی ؛ حریفی که آماده رفتن به صحنه نبرد است.
خوش پرگار: ورزشکار پرسینه، سینه ستبر و پر عضله.
تنکه: شلوار مخصوص ورزشهای زورخانهای و کشتی گیری در گود مقدس زورخانه.
واگیر: دوباره، ورزشکاری که در زیر سنگ خسته میشود سنگ را از او میگیرند. حرکت مجدد او با سنگ را واگیر میگویند.
جست کلاغ: کلاغ پر، یکی از تمرینات پا در زورخانه بوده است.
ورزش با میل: گوارگه گیری = گورگه گیری.
این سر و آن سر زدن:از این سر گود به آن سر گود دویدن و هر بار یک پا را به لبه گود زدن. این حرکت برای تقویت و نیز نمایش چابکی ورزشکار اجرا میشده است.
مشتمال: نوعی ماساژ و کشش عضلات که در مخصوص زورخانه است. و در حقیقت یک نوع فیزیو تراپی و بسیار موثر است.
مشتمال چی = کسی که مشتمال میدهد = فیزیوتراپیست.
مرشد: آوازخوان و ضرب گیر زورخانه، که وظیفه تهییج، هماهنگی و هدایت ورزشکاران را به عهده دارد. مرشد در لغت اسم فاعل از ارشاد است بمعنی: رهبر و راهنما.
نوخاسته: نوخاسته پهلوانی است که به مرحله پهلوانی رسیده است، موفقیتهایی کسب کرده و مدعی نیز است.
نوچه: آموزنده فنون، پهلوان مبتدی، ورزشکار جوان.
حق خوانی: خواندن اشعار مناسب که حکمت آمیز و پند آموز باشند.
کهنه سوار: ورزشکار قدیمی و صاحب احترام
گل کشتی: اشعار شیوا و شورانگیزی که در وصف کشتی گیران خوانده میشود. این واژه در اصل «قول کشتی» است و قول کلمات متوازن و شعرگونه را گویند که در وصف ورزش و پهلوانی و پهلوانان و صفات پهلوانان است. در ادبیات فارسی «قول و غزل» را مترادف میآورند گویا در قول کلمات غیر مقضی هم دیده میشود.
گل کشتی: کشتی گرفتن (اصطلاح و کنایه است)
خاک کشتی: خاکی که با آن زمین را میپوشاندند تا زمین برای کشتی گرفتن نرم باشد. کف زورخانه. در قدیم پیش از خاک رس ریختن در کف گود مقادیری بوته گون را آب زده در لایه زیرین میچیدند و بعد روی آن خاک نرم و مرطوب میریخته اند. معمولاً هر روز بهنگام شروع ورزش کف گود را آب پاشی میکردند تا گرد و خاک بلند نشود.
شنای جفتی: پاها در هنگام این نوع شنا شنا رفتن به هم جفت و چسبیده است.
شنای کشیده: شنا به طریقه جلو انداختن سر و سینه از تخته شنا به بیرون، به طوری که بدن تا حداکثر ممکن به صورت سینه خیز به جلو برود.
شنای پیچ: با پاهای جفت شنا رفتن همراه با چرخاندن بدن به طرف راست و چپ.
گورگه: میل ورزی، حرکت دادن میلها روی شانهها .
شلنگ و تخته: تخته شلنگ، حرکت شلنگ تخته پا کوبیدن روی تخته شلنگ است.
کباده زدن: ورزش با کباده(کمان مخصوص زورخانه).
لنگ: پارچهای بافته شده از نخ، به طول تقریبی دو متر و بیشتر که از آن به عنوان خشک کن و حوله، رو دوش انداز و نطعی استفاده میکنند.(نطی یعنی پیش بند چرمی که بر روی شلوار میپوشند.)
1.استفاده از لنگ به عنوان پوشش تنکه به طور ساده که مخصوص تازه کارها و ورزشکاران معمولی است.
2.ورزشکارانی که به مرحله کشتی گرفتن میرسیدند و کشتی را شروع میکردند، لنگ را طوری به کمر میبستند که جلوی آن لچکی مانند و تقریباً شبیه نطعی میشد. یک سرلنگ را به طرف راست کمر میبستند.
3.ورزشکاران در مرحله نوچگی که قابلیت خوبی در کشتی پیدا میکردند یک لنگ اضافه روی لنگ اولیه میبستند، دو لنگ.
4.بعد از مرحله دو لنگ، ورزشکار نوخاسته که در حد پهلوانی بود تنکه میپوشید.