ولادیمیر لنین
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد.
ولادیمیر ایلیچ لنین (۱۹۲۴-۱۸۷۰) (به روسی: Влади́мир Ильи́ч Ле́нин) تئوریسین و انقلابی کمونیست روسی و بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.
لنین در ۲۲ آوریل سال ۱۸۷۰ در شهر کوچک سیمبرسک در خانوادهای با رفاه و تحصیلات نسبتاً بالا چشم به جهان گشود. در سده نوزدهم روسیه با ساختار مسلط فئودالی، نسبت به اروپا کشوری عقب مانده به شمار میرفت. برادر بزرگتر لنین در سال ۱۸۸۷ به جرم شرکت در توطئهای برای ترور تزار الکساندر سوم دستگیر و اعدام شد. گفتهاند که مرگ برادر، بر لنین جوان تأثیر عمیقی باقی گذاشت و او را به سوی افکار قهرآمیز سوق داد.
[ویرایش] مبارزات دانشجوئی
لنین برای شروع تحصیلات حقوق به شهر کازان رفت. در دانشگاه با دانشجویان مخالف حکومت آشنا شد و به مبارزه سیاسی روی آورد. به خاطر فعالیت سیاسی غیرقانونی و همکاری با دانشجویان چپ گرا، چند بار دستگیر و سرانجام از دانشگاه اخراج شد.
لنین به سال ۱۸۹۳ به شهر سن پترزبورگ نقل مکان کرد که در آن زمان مرکز افکار چپ و جنبش انقلابی بود. او در این شهر خود را وقف مبارزه کرد، با متفکران و فعالان تحول خواه روسیه مانند گئورگی پلخانوف آشنا شد و در مطبوعات چپ به تبلیغ ضرورت انقلاب کارگری در روسیه پرداخت.
لنین در آخر سال ۱۸۹۵ بار دیگر دستگیر شد. نخست سالی در زندان گذراند و سپس در دادگاه به سه سال تبعید در سیبری محکوم شد. در تبعیدگاه نخستین آثار نظری مستقل خود را نوشت که او را در میان هواداران جنبش کمونیستی به شهرت رساند. او اندیشه کارل مارکس را بهترین راهنمای عمل برای جنبش کارگری خواند و تبلیغ عقاید او را وظیفه تمام انقلابیون دانست.
لنین در دوران تبعید در سال ۱۸۹۸ با نادژدا کروپسکایا که از فعالان جنبش چپ بود، ازدواج کرد. آن دو، پس از پایان تبعید لنین در سال ۱۹۰۰ روسیه را ترک کردند و سالهای بعد را در اروپا، عمدتاً سوئیس و اتریش به سر بردند.
[ویرایش] فعالیت سیاسی در اروپا
لنین روزنامه ایسکرا (به فارسي:اخگر) را در اروپا منتشر کرد و در آن به نشر اخبار جنبش کارگری روسیه و تبلیغ امر انقلاب پرداخت. روزنامه که مخفیانه به روسیه میرسید، از سال ۱۹۰۲ به صورت ارگان اصلی "حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه" در آمد. این حزب برای سرنگونی تزار در روسیه و پایه گذاری یک نظام سوسیالیستی فعالیت میکرد و با جنبش کمونیسم بین الملل روابط نزدیک داشت.
دومین کنگره حزب سوسیال دمکرات سراسری روسیه در سال ۱۹۰۳ در لندن برگزار شد. در بحث پیرامون تدوین شعارهای مرحلهای مبارزه با رژیم تزاری، لنین موضعی رادیکال اتخاذ کرد و هر شعاری غیر از "سرنگونی رژیم تزاری و تشکیل حکومت کارگری" را "سازش با طبقات استثمارگر و خیانت به منافع طبقه کارگر" خواند. او با همراهان خود که بلشویک (اکثریت) نامیده شدند، جناح رادیکال حزب را تشکیل دادند.
به نظر مخالفان لنین در حزب (منشویکها) زمینههای عینی و ذهنی انقلاب در روسیه فراهم نبود. در برابر آنها لنین معتقد بود که "انقلابیون حرفه ای" وظیفه دارند که تودههای زحمتکش را برای کسب قدرت با توسل به "قهر انقلابی" آماده کنند.
مخالفت بلشویکها با کادرهای قدیمی حزب (منشویک)، نخست به رقابت، و سرانجام به دشمنی تا انشعاب کامل از حزب در سال ۱۹۱۲ انجامید. این بزرگترین انشعاب در جنبش سوسیالیستی روسیه بود که پیامدهای زیادی برای ادامه تئوری و عمل انقلابی در این کشور به دنبال داشت.
لنین در انقلابی که در سال ۱۹۰۵ در روسیه در گرفت، و با خشونت سرکوب شد، نتوانست نقش مهمی ایفا کند. او به شکل خستگی ناپذیر به فعالیت سیاسی ادامه داد. بلشویکهای طرفدار او شبکه زیرزمینی مجهزی در داخل روسیه تشکیل دادند و به ترویج افکار کمونیستی در میان کارگران، سربازان و روشنفکران دست زدند.
در سال ۱۹۱۴ روسیه که در بحران اقتصادی بی کرانی فرو رفته بود، وارد جنگ جهانی اول شد. رژیم تزاری که از رساندن آذوقه و تجهیزات به سربازان ناتوان بود، در جبهه جنگ با بی نظمی و نافرمانی ارتشیان، و در داخل کشور با اعتراض گسترده شهروندانی روبرو بود که از فساد و استبداد حاکمان به جان آمده بودند.
[ویرایش] دو انقلاب پیاپی در فوریه و اکتبر
مبارزه مردم برای دستیابی به آزادی و بهروزی اشکال رادیکال تر و گسترده تری به خود گرفت. در فوریه سال ۱۹۱۷ تزار نیکلای دوم در برابر اعتراضات عمومی از سلطنت خلع شد. مجلس روسیه (دوما) حاکمیت را به یک دولت موقت سپرد.
انقلاب فوریه پیروزی بزرگی برای مردم روسیه به شمار میرفت. دولت موقت با برنامهای دموکراتیک، با هدف برقراری آزادیها و حقوق دموکراتیک، بر سر کار آمد. آزادیهای سیاسی برقرار شد. تقریباً تمام احزاب روسیه، حتی بلشویکها از دولت موقت پشتیبانی کردند. همه امید داشتند که با سقوط تزاریسم، نظامی قانونی و مردم گرا به قدرت برسد که به نابسامانیهای کشور پایان دهد.
لنین که در تبعید از تحولات روسیه به شوق آمده بود، راه بازگشت به میهن را در پیش گرفت. از آنجایی که لنین با قطاری آلمانی به روسیه برگشت، از آن روز تا کنون، بسیاری از مخالفان وی معتقدند که سفر او به روسیه بخشی از نقشه آلمانها برای ضربه زدن به روسیه بوده است.
لنین پس از ورود به روسیه در آوریل ۱۹۱۷ در اولین اقدام، سیاست حزب را به باد حمله گرفت و مشی تازهای برای بلشویکها تصویب کرد. او دولت موقت را "نوکر بورژوازی" خواند و حمایت از آن را خیانت به زحمتکشان دانست. به نظر او کارگران باید مبارزه مستقلی شروع کنند، انقلاب بورژوایی را با انقلابی پرولتری تکمیل کنند و به سوی کسب انحصاری حاکمیت و تشکیل یک نظام سوسیالیستی پیش بروند.
با گسترش آزادیهای مدنی، کارگران و سربازان ناراضی در شهرهای گوناگون روسیه شوراهای صنفی (سوویت) تشکیل داده بودند که فعالیت آزاد و علنی داشتند. آنها خواهان تعمیق دستاوردهای انقلاب فوریه بودند. رهنمود لنین برای بلشویکها در این مرحله عبارت بود از: نفوذ در شوراها، طرح شعارهای تند انقلابی، به دست گرفتن رهبری شوراها و هدایت آنها به سوی قیام مسلحانه.
طی چند ماه بلشویکها توانستند رهبری را در دو شورای بانفوذ پتروگراد و مسکو به دست گیرند. اقدامات دولت موقت به رهبری الکساندر کرنسکی برای رویارویی با اقدامات توطئه گرانه لنین و یاران بلشویک او ناکام ماند. کمونیستها (حزب بلشویک) پرشمار نبودند، اما با تکیه بر شبکه فعالی از اعضای جدی و با پشتکار، که لنین آنها را "انقلابیون حرفه ای" میخواند، قادر بودند تا ۲۵ هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند.
در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. "گاردهای سرخ"، دستههای مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و ادارات دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف در آوردند و وزرای دولت موقت را در "کاخ زمستانی" دستگیر کردند.
در پاسخ به فراخوان لنین و بلشویکها که شعار "تمام قدرت به شوراها" را طرح کرده بودند، "کنگره سراسری شوراهای روسیه" با بلشویکها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکمیت کشور را به "شورای کمیسرهای خلق" به رهبری لنین واگذار کرد. لنین در جلسه شورا نطقی هیجان انگیز ایراد نمود و به عنوان رئیس نخستین دولت سوسیالیستی جهان زمام امور را به دست گرفت. او هدف دولت تازه را "حاکمیت کارگران و دهقانان" و برپایی نظام سوسیالیستی در روسیه اعلام کرد.
به عقیدهٔ بسیاری، بلشویکها با قهر و خشونت، مقاومت رقبا و مخالفان خود را در هم شکستند و قدرت خود را گسترش دادند. اما آنها در عین حال توانستند با طرح شعارهای انسان دوستانه و عدالت خواهانه بسیاری از روشنفکران و بخشی از لایههای محروم و ستم دیده را به سوی جنبش خود جلب کنند.
در دسامبر ۱۹۱۷ لئون تروتسکی کمیسر خلق در امور خارجی، از جانب دولت انقلابی روسیه در برست لیتوفسک با آلمان و اتریش قرارداد آشتی امضا کرد. این گام مهمی بود در تحکیم پیروزی بلشویک ها.
در برابر پیروزی برق آسای "سرخها" مخالفان نظام بلشویک جبهه متحدی از "ارتش سفید" را تشکیل دادند و با حمایت کشورهای غربی به نبرد با نظام انقلابی پرداختند. ارتش سرخ که با درایت تروتسکی بسیج و مجهز شده بود، در جنگهای شدید و خونین موفق شد تا پایان سال ۱۹۲۰ پیروزی بلشویکها را مسجل سازد.
لنین که طی سوء قصدی در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود، در دو سال آخر زندگی عملا از هدایت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از یاران نزدیک او افتاد که با هم دشمنی دیرین داشتند: تروتسکی و جوزف استالین.
پس از مرگ لنین در ژانویه ۱۹۲۴ جوزف استالین مدعی جانشینی او شد. او با توطئههای زیرکانه و رشتهای از تصفیههای خونین، تروتسکی و سایر رقبا را از سر راه خود برداشت و در سالهای بعد نظامی برافراشت که یکی از مخوفترین رژیمهای تاریخ شناخته شد و به عقیدهٔ بسیاری از کمونیستها، دیگر ربطی به آموزههای مارکس و یا حتی لنین نداشت.
[ویرایش] بازتاب اکتبر در جهان
انقلاب اکتبر یکی از رویدادهای مهم قرن گذشته است. در ایران برخی از روشنفکران متجدد که با شرایطی آشفته و بحران زده روبرو بودند، با شور و شوق از تحولات همسایه شمالی استقبال کردند. برخی از نویسندگان و گویندگان در مدح اکتبر و رهبر آن شعر و خطابه سرودند. از جمله میرزاده عشقی و محمدتقی بهار. بسیاری از مبارزان مردم دوست مانند حیدرخان عمواوغلی، احسان الله خان، سردار جنگل و شیخ محمد خیابانی تحت تأثیر جنبش بلشویکها، به هواداری از حکومت شورایی پرداختند.
[ویرایش] میراث لنین
اندیشه لنین در نزد برخی به عنوان "مارکسیسم دوران امپریالیسم یا آخرین مرحله سرمایه داری" به شهرت رسید و به عنوان شالوده نظری انترناسیونالیسم پرولتری و کارپایه ایدئولوژیک بسیاری از احزاب و جنبشهای کمونیستی جهان شناخته شد.
اندیشه لنین بر پایه برتری طبقه کارگر و حقانیت تاریخی آن استوار است. به نظر لنین طبقه کارگر حق دارد برای انجام رسالت تاریخی خود، به سلطه طبقات دیگر پایان دهد و سیادت مستقل خود را، که همان دیکتاتوری پرولتاریا است، مستقر سازد. افزار کارگران برای رسیدن به این هدف حزب طبقه کارگر است که به گفته لنین "آگاهترین عناصر طبقه کارگر" در آن گرد آمده و متشکل شده اند.
پس از مرگ لنین و با عروج جوزف استالین دیکتاتوری بزرگی در شوروی به پا شد و در عین حال این کشور با پیشرفت چشمگیر اقتصادی به ابرقدرتی در سطح جهان بدل شد و بخصوص پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم و آغاز جنگ سرد با آمریکا به یکی از دو قطب جهان معاصر تبدیل گشت.
این رژیم در اوایل دهه 90 و پس از یک سری اصلاحات که توسط گورباچف,آخرین رهبر شوروی, انجام شده بود از هم فروپاشید.
[ویرایش] دیدگاههای مختلف دربارهٔ بلشویسم و لنینیسم
ولادیمیر لنین، بیشک از بحث برانگیزترین شخصیتهای تاریخ است. بعضی طرفدارانش او را چون قدیسی آسمانی بالامیبرند و برخی مخالفان او را تجسم شیطان روی زمین میدانند. حتی در نگاه به زندگی او، دیدگاههای بسیار متفاوتی موجود است. بهرحال از کشتارگرترین آدمها چون استالین تا انساندوستترین آدمها، کسانی بودهاند که خود را دنبالهروی لنین دانستهاند. و در صف دشمنان او نیز میتوان چنین تنوعی یافت. از این رو،این ستون در ویکی پدیا میرود که همه و همهٔ نظریاتی که راجع به لنین وجود دارد را جمعآوری کند. تا خوانندگان خود در مورد این شخصیت تاریخی تصمیم بگیرند.
[ویرایش] دیدگاه منتقدینی که معتقدند لنین از مارکس منحرف شده بود
لنین خود را شاگرد مکتب کارل مارکس و ادامه دهنده ایدههای آن فیلسوف آلمانی میدانست. او پیوسته بر مخالفان خود میتاخت که اندیشه مارکس را تحریف کرده و از این راه به مبارزه طبقات زحمتکش ضربه زده اند. اما بعضی از منتقدان معتقدند که در اندیشه خود لنین میتوان به روشنی نقض پارهای از مبانی فکری مارکس را مشاهده کرد.
منتقدان لنین انحرافهای اصلی او از بنیادهای فکری مارکس را در مسائل زیر میدانند:
[ویرایش] فراهم نبودن شرایط انقلاب کارگری در روسیه
به زعم عده ای, مارکس عقیده داشت که انقلاب سوسیالیستی تنها در پیشرفتهترین جوامع سرمایه داری و به دست یک طبقه کارگر آگاه انجام میگیرد. بسیاری از متفکران مارکسیست معاصر لنین مانند برنشتاین و کائوتسکی در اروپای غربی و متفکر بزرگی مانند پلخانوف در روسیه عقیده داشتند که روسیه هنوز جامعهای فئودالی است، فاقد طبقه کارگر پیشرفته است، و تا مرحله انقلاب کارگری راه درازی در پیش دارد. روشنفکران روسیه نخست باید به پیدایش و رشد پرولتاریای صنعتی در این کشور یاری برسانند.
منتقدان لنین میگویند او باید متوجه فراهم نبودن شرایط یک انقلاب سوسیالیستی در روسیه میبود.
[ویرایش] انقلاب در یک کشور واحد
به زعم عده ای, مارکس به خیزش و رهایی پرولتریا تنها در زنجیرهای از انقلابات سوسیالیستی اعتقاد داشت. عدهای از اندیشه مارکس اینگونه برداشت میکنند که به نظر او انقلاب در رشتهای از کشورهای پیشرفته روی میدهد و جنبه انترناسیونالیستی دارد و انقلاب در یک کشور یگانه یا به آسانی سرکوب میشود، و یا به انحراف میرود.
منتقدان میگویند که اقدام لنین با این اصول مغایرت داشته است.
[ویرایش] بی اعتقادی به دموکراسی و آزادیهای دموکراتیک
لنین هر نوع حکومتی را اعمال نوعی از سلطه طبقاتی میدانست. او به دموکراسی به عنوان یک فرم و آئین سیاسی مدرن اعتقادی نداشت و آن را سرپوشی بر اختناق و سرکوب طبقاتی بورژوازی میدانست. او عقیده داشت که حکومت کارگری باید آشکارا "دیکتاتوری پرولتاریا" را برپا سازد و طبقات استثمارگر را، که در اقلیت هستند سرکوب کند.
این دسته از مخالفان لنین میپندارند که او برخلاف مارکس برای آزادیهای دمکراتیک ارزشی قائل نبود.
[ویرایش] دیدگاه رزا لوکزامبورگ
رزا لوکزامبورگ، انقلابی کمونیست آلمانی، همیشه در رابطه با لنین موضع داشت. در جریان انقلاب 1905 به دفاع از لنین و حزب بلشویک پرداخت، و پس از به قدرت رسیدن نیز از بلشویکها حمایت کرد و آنها را "وفاداران همیشگی به سوسیالیسم بینالمللی" نامید. البته بعد از قدرتگیری "دیکتاتورمابانهی"(به زعم او) حزب بلشویک، رزا اختلافاتی با لنین و یارانش پیدا کرد. عمدهٔ این اختلافات بر سر نبود دموکراسی و آزادی بیان در شوروی پس از انقلاب و قرارداد صلح بلشویکها با آلمان بود. رزا لوکزامبورگ آثار زیادی در مورد روسیه و طبعا لنین دارد که از آنها میتوان از "انقلاب روسیه" و "تراژدی روسی" نام برد.
[ویرایش] دیکتاتوری بلشویکها و دیکتاتوری پرولتاریا
او پس از قدرت گرفتن حزب بلشویک، در حالی که خود در زندان بود، در کتاب "انقلاب روسیه" اذعان میکند که دیکتاتوری حزب بلشویک، دیکتاتوری پرولتاریا، به آن شکل که مارکس توضیح داده، نیست. او میگوید:"بله دیکتاتوری! اما این دیکتاتوری شامل نحوهٔ کاربرد دموکراسی و نه نابودسازی آن است. این دیکتاتوری شامل حملات جانانه و قاطع بر حقوق و روابط اقتصادی خوب محافظت شدهٔ جامعهٔ بورژوایی است که بدون یک تحول سوسیالیستی ناممکن است. اما این دیکتاتوری کار یک طبقه است نه یک اقلیت پیشاهنگ که به نام طبقه عمل میکند، بدین معنا که این دیکتاتوری میباید گام به گام از طریف مشارکت فعالانهٔ تودهها به پیش رود و زیر نفوذ مستقیم آنها و تحت کنترل فعالیت عمومی باشد. چنین دیکتاتوری میبایست برخاسته از آموزش سیاسی رشد یابندهٔ تودههای مردم باشد."
[ویرایش] شرایط سخت جنگ داخلی
البته،رزا لوکزامبورگ، شرایط سخت جنگ داخلی را درک میکند و در این مورد لنین و رفقایش را بر حق میداند. رزا مینویسد:" این مطلب توقعی فوق انسانی از لنین و رفقایش است، اگر انتظار داشته باشیم که آنها تحت چنین شرایطی عالیترین شکل دموکراسی، مثالزدنیترین دیکتاتوری پرولتاریا و یک اقتصاد سوسیالیستی مطلوب را خلق کنند. با موضع قاطعانهٔ انقلابیشان، با قدرت عمل مثال زدنیشان و با وفادازی شکست ناپذیرشان به سوسیالیسم بینالمللی،تحت این شرایط فوقالعاده سخت، آنها هرچه را که میتوانستهاند انجام دادهاند. خطر تنها هنگامی آغاز میشود که آنان امر مطلوب را به امر اخلاقی تبدیل میکنند و آنها را به صورت مدلی از تاکتیکهای سوسیالیستی به پرولتاریای بینالمللی توصیه میکنند."
[ویرایش] مخالفت با قرارداد صلح شوروی و آلمان
رزا لوکزامبورگ، بعدها در کتاب "تراژدی روسی" با امضای قرارداد صلح برست-لیتوفسک با آلمان به مخالفت برخواست و از لنین و شوروی به خاطر این کار انتقاد کرد.
[ویرایش] دیدگاه گئورگ لوکاچ
گئورگ لوکاچ، فیلسوف و انقلابی مجار، از مهمترین نظریهپردازان مارکسیست در اوایل و اواسط قرن بیستم به حساب میآید. لوکاچ خود را لنینیست میدانست و نه تنها در زمان انقلاب اکتبر و پس از مرگ لنین که حتی تا سالها بعد و تا آخر عمر خود، از لنین و اندیشههایش، سرسختانه حمایت میکرد و او را بسیار نزدیک به کارل مارکس میدانست. او میپنداشت که لنین: "...بزرگترین متفکری است که پس از مارکس از جنبش انقلابی طبقهٔ کارگر برخواسته است." لوکاچ در دههٔ 20 و اندکی پس از مرگ لنین، کتابی به نام "تاملی در وحدت اندیشهٔ لنین" نوشت و در آن به دفاع از اندیشههای لنین در باب انقلاب، طبقهٔ کارگر و حزب پرداخت.
[ویرایش] نقد منتقدانی که لنین را محدود به روسیه میدانند
او در نقد منتقدان لنین میگوید:"فرصتطلبان که نه قادر به انکار و نه چشمپوشی از اهمیت او هستند، یاوه میبافند که لنین چهرهٔ سیاسی سترگی در روسیه بود اما فاقد آن بینش لازم در تمایزات میان روسیه و کشورهای پیشرفتهتر بود که بتواند رهبر پرولتاریای جهان بشود." لوکاچ، با اذعان اینکه این انتقادات، به غلط، به مارکس هم وارد میشده، آنها را با دلایل خودش رد میکند. او لنین را تا حد مارکس بالا میبرد و میگوید :"...لنین کاری در دوران ما کرد که مارکس در کل توسعهٔ سرمایهداری. لنین در مسایل توسعهٔ روسیهي مدرن همواره مسالهٔ قرن را در کلیت آن میدید:آغاز آخرین مرحلهٔ سرمایهداری و امکانات تغییر مبارزه نهایی اجتنابناپذیر بورژوازی و پرولتاریا به نفع پرولتاریا – نجات بشریت."
[ویرایش] هسته و مرکز تفکر لنین
جدا از این، لوکاچ، هسته و مرکز تفکر لنین را نگاه به مسائل جهانی از دیدگاه مارکسیستی "فعلیت انقلاب" میدانست. لوکاچ میگوید:"فعلیت انقلاب، هستهٔ تفکر لنین و علقهتعیینکنندهاش با مارکس است."
[ویرایش] سیمای انسانی لنین
لوکاچ، که حرفهای فوقالذکر را در سال 1924 زده است، سالها بعد در سال 1967، و در حالی که بسیاری از کمونیستها، به بهانهٔ دوران استالین و استبداد شوروی از لنین رو گردانده بودند، پسگفتاری به کتاب خودش، تاملی در وحدت اندیشهٔ لنین، نوشت و در آن نه تنها اعلام کرد که هنوز لنینیست است که حتی از وجوهی که در آن کتاب فرصت پرداختن به آنها نشده بود، سخن گفت. برای مثال، لوکاچ، در این "پینوشت" از کتاب سابق خود انتقاد میکند که :"قادر به معرفی سیمای انسانی لنین نیست." و در این مورد (سیمای انسانی لنین) مینویسد:"او سرشاز از زندگی و طنز است. از همهٔ چیزهای زندگی لذت میبرد، از شکار،ماهیگیری، و شطرنج تا مطالعهٔ آثار پوشکین و تولستوی. وی شیفتهٔ انسان واقعی است. این وفاداری به اصول در جنگ داخلی، تبدیل به سازشناپذیری آهنین میشود. اما هرگز بوی نفرت از آن به مشام نمیرسد."
[ویرایش] اقدام و مبارزهٔ مستمر، تریبون بیهمتای خلق
لوکاچ در این پینوشت مجدداً با شور از لنین دفاع میکند که:"زندگی او سرشار از اقدام مستمر و مبارزهٔ مداوم در دنیایی است که بنا به اعتقاد عمیق وی هیچ موقعیتی بدون راه حل برای او یا دشمنانش وجود ندارد. پس ترجیعبند زندگی وی چنین بود:همواره برای اقدام آمده بودن." و "بنابراین سادگی سنجیدهٔ لنین تأثیر نافذی بر تودهها داشت. ..... وی بدون نشانی از لفاظی، تریبون بیهمتای خلق بود. چه در زندگی خصوصی و چه عمومی انزجار بیحدی از عبارتپردازی، گندهگویی یا اغراق داشت."
[ویرایش] در مورد عقد قرارداد صلح برست-لیتوفسک
او در این "پینوشت" همچنین از برخی سیاستهای لنین، همچون عقد قرارداد صلح برست-لیتوفسک (که در آن زمان با مخالفت بعضی کمونیستهای چپگرای آلمانی و رزا لوکزامبورگ،از رهبران بینالمللی کمونیسم، روبرو شد) دفاع میکند. لوکاچ مینویسد:"این که وی(لنین) در مشی رئال پولیتیک خود در مقابل کمونیستهای چپ رو بر حق بود، اکنون حقیقت تاریخی پیش پاافتادهایست.(در مورد قرارداد صلح مذکور) چناچه کمونیستهای چپرو در صحنهٔ بینالمللی مدافع پشتیبانی از انقلاب آتی آلمان از طریق جنگ انقلابی بودند، جنگی که جز قمار بر سر موجودیت شوروی روسیه نبود. اما عمل درست لنین در این مورد بر تحلیل تئوریک عمیق از خصوصیت ویژهٔ توسعهٔ کل انقلاب متکی بود. ارجحیت انقلاب جهانی بر هر رخداد دیگری به نظر وی حقیقتی اصیل به شمار میرفت"
[ویرایش] میل به آموختن در لنین
خصوصیت دیگر لنین، که برای لوکاچ تحسین برانگیز است، میل به آموختن است. او مینویسد:"لنین در سراسر زندگیاش همیشه میآموخت. چه از منطق هگل و چه از عقیدهٔ کارگری دربارهٔ نان. " "خودآموزی مداوم، صداقتی مستمر در قبال درسهای جدید تجربه، یکی از ابعاد اساسی ارجحیت مطلق عمل در حیات لنین است."
[ویرایش] صورتی طراز نوین از نگرش به واقعیت
لوکاچ در نهایت، در انتهای "پی نوشت"،سعی میکند لنین را در جملهای توضیح دهد. "چهره لنین در ورای اعمال و آثارش،چونان تجسم عینی آمادگی پایدار بیانگر ارزشی جاودانه است – صورتی طراز نوین از نگرشی نمونه به واقعیت."